
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۸
۱
چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
۲
زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت
ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را
۳
اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی
به رسوائی برون زین دار بیبنیاد کن ما را
۴
نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی
بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را
۵
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
۶
چو روزی مینشستم بر سر راهت اگر گاهی
غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را
۷
ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی
زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را
تصاویر و صوت

نظرات