
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۹۴
۱
حسن که تابان ز سراپای توست
جوهرش از گوهر یکتای توست
۲
ناز که غارتگر ملک دل است
مملکت آشوب ز بالای توست
۳
غمزه که غارتگر ملک دل است
مملکت آشوب ز بالای توست
۴
غمزه که جادوگر مردم رباست
سرمه کش نرگس شهلای توست
۵
جلوه که نخلی است ز بستان حسن
دست نشان قد رعنای توست
۶
عشوه که موجی ز محیط صفاست
غرق فنون از حرکتهای توست
۷
فتنه که او سلسله بند بلاست
بندی گیسوی سمن سای توست
۸
سحر کزو پنجه دستان قویست
شانه کش زلف چلیپای توست
۹
نطق که شمع لگن زندگی است
زنده به لعل سخن آرای توست
۱۰
محتشم خسته که مشت خس است
موج خور بحر تمنای توست
نظرات