
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۹۹
۱
دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست
۲
آن که دیشب به من گفت و ز بزمش راندی
از تو امروز جدا نیست دگر چیزی هست
۳
طوطی نطق حریفان همه لال است و به کس
خلقت آئینهنما نیست دگر چیزی هست
۴
بزم حالیست ز نا محرم و از چهرهٔ راز
خاطرت پرده گشا نیست دگر چیزی هست
۵
سخنت با من و چشمت که سراپاست نگاه
بر من بی سرو پا نیست دگر چیزی هست
۶
عقل گفت این همه ناز است دگر چیزی نیست
غمزهاش گفت چرا نیست دگر چیزی هست
۷
محتشم این همه تلخی و ترش ابروئی
ناز آن حور لقا نیست دگر چیزی هست
نظرات