محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضا

۱

آن شه حسن کز غلامی اوست

بندگی را شرف بر آزادی

۲

گنج حسنش اگر مکان طلبد

در دو عالم نماند آبادی

۳

خون ز شریان جبرئیل آرد

مژه‌اش در محل فصادی

۴

مرغ روح از هوس قفس شکند

چون رود غمزه‌اش به صیادی

۵

کرده معزول چشم قتالش

ملک الموت را ز جلادی

۶

حاصل آن کامران که رخش ثناش

می توان تاختن به صد وادی

۷

گرم تشریف بخشیش چون ساخت

طبع من از کمال و قادی

۸

زان به تن جامهٔ خودم ننواخت

که مبادا بمیرم از شادی

تصاویر و صوت

نظرات