
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۳ - وله ایضا
۱
خورشید آسمان وزارت که روی ملک
آئینهوش ز صیقل عدلش منور است
۲
سلطان بارگاه سیادت که عهد او
پاینده دار دولت آل پیامبر است
۳
آن داور زمانه که دارائی جهان
برقد کبریاش لباس محقر است
۴
آن والی زمانه که کوس ولای او
یکباره هر که زد دو جهانش مسخر است
۵
یعنی امین دین محمد که نام او
بر لوح دل نشستهتر از سکه بر زر است
۶
بودش به من گمان خطائی که ذات من
در ارتکاب آن ز ملک بیگنهتر است
۷
با آن که داده بود به خود مدتی قرار
کاظهار آن مخالف تمکین و لنگر است
۸
زانجا که نکته پروری طبع شوخ اوست
زانجا که شوخ طبعی آن نکتهپرور است
۹
صندوق نار دوش فرستاد بهر من
یعنی که مجرمی و تو را نار در خور است
نظرات