
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۴ - قطعه
۱
تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است
میدان نورد مدحت مقصود قشر است
۲
آن بینماز کعب که جسم پلید او
از خاکروب دیر کشیشان مخمر است
۳
وان حیله ساز شوم که تا زاده مادرش
در مکر و زرق و شید به شیطان برابر است
۴
دستار سرخ اوست عروسانه معجری
وان عقدهها نمونه چینهای معجر است
۵
آن گنبدی که بر سرش از چار خانگیست
چون مینهد به خانه قوچی برابر است
۶
از استر چموش فزونست بد رگیش
وزخر به زیر قنتر دوران زبونتر است
۷
قنتر کشیده گر سوی بازارش آورند
گویند از امتحان که خریدار این خر است
۸
چون خان و مان سیه شدهای از زر حرام
بیعش کند به یک دو سه پولی که در خور است
۹
گر قنترش کنند به حیلت ز سر برون
عذر آورند کاین ز الاغان دیگر است
۱۰
فیالحال فسخ بیع کند مشتری ز خشم
گوید کزین معامله مقصود قنتر است
نظرات