عثمان مختاری

عثمان مختاری

بخش ۱۱۸ - پیدا شدن ابر تیره و بردن فرامرز گوید

۱

که ناگاه ابری برآمد سیاه

فرامرز را برد از آوردگاه

۲

یکی نعره برخواست از تیره ابر

چنان چونکه از بیشه غرنده ببر

۳

چنان چونکه برخیزد از خاک دود

مرآن ابر تیره هوا کرد زود

۴

هوا کرد ازدیده شد ناپدید

خروش از دو لشکر بگردون رسید

۵

چه زال آن چنان دید بارید آب

برآن نیزه چون ابر شد آفتاب

۶

بدل گفت از ایران بگردید بخت

کجا داد خسرو به لهراسپ تخت

۷

که ازگاه نوذر شه نامدار

چنین تا بهنگام این شهریار

۸

شکستی چنین کس ز ایران ندید

خروش از دو لشکر بگردون رسید

۹

کنون تا دگر خود چه آید پدید

نبرد دلیران و شیران که دید

۱۰

چه ارجاسپ دید آن ستیزنده ابر

گریزان چه روبه شد از پیش ببر

۱۱

بدان روز آهنگ میدان نشد

نبرد دلیران و شیران نشد

۱۲

چه روز دگر شد جهان عطربار

دو لشکر رخ آورد زی کارزار

۱۳

به پیش سپه پیل و در قلب شاه

پیاده رخ آورد پیش سپاه

۱۴

همی خواست دستان که آید به جنگ

که خورشید مینو یل تیز چنگ

۱۵

بزد اسپ و رخ سوی شه آورید

پیاده شد آن پیلتن چون سزید

۱۶

زمین بوسه زد پیش لهراسپ شاه

ز شه خواست آهنگ آوردگاه

۱۷

بدو گفت لهراسپ بردار گام

که مردی دلیری و بارای و نام

۱۸

برانگیخت آن مرکب دشت پوی

که جستی به میدان گه کین چو گوی

۱۹

برفتن چو باد و به تیزی چو تحنش

به گرمی چو برق و به سرعت چو رخش

۲۰

چنان بود آن مرکب اندر شتاب

که گر از پس او بدی آفتاب

۲۱

ز سایه گذشتی هم اندر زمان

چو باد از سر زلف عنبرفشان

۲۲

سراپای میدان بگردید مرد

چه ارجاسپ دیدش به دشت نبرد

۲۳

سواری به میدان فرستان زود

ابا کمتر و گرز و شمشیر و خود

۲۴

چو آمد کمان کرد بر زه سوار

برآمد خروشیدن گیر و دار

۲۵

ز هر دو طرف تیره باران شدند

چو شیران خنجرگزاران شدند

۲۶

سرانجام خورشید چون باد زود

زدش تیر بر ترک پولاد زود

۲۷

سر و ترک با هم بهم بربدوخت

بزخم اندر آتش ز پیکان بسوخت

۲۸

دلیری دگر پیش او راند اسپ

خروشید مانند آذرگشسپ

۲۹

بزد تیر و بردوختش در زمان

سپر در زره در تنش پهلوان

۳۰

چنین تا فکند از دلیران دوهشت

به پیکان و تیر اندر آن پهن دشت

تصاویر و صوت

شهریارنامه عثمان مختاری غزنوی به کوشش دکتر غلامحسین بیگدلی - تصویر ۲۴۶

نظرات