
عثمان مختاری
بخش ۳۹ - بخشیدن جام انجمن نمای با آئینه حکمت ارژنگ شاه به شهریار گوید
۱
چو زین باغ طاووس زرین پر
برون شد به شام از حد باختر
۲
غزالان مشکین به باغ آمدند
همه چشمها چون چراغ آمدند
۳
سه لشکر برابر فرود آمدند
برآمد خروش طلایه بلند
۴
بفرمود ارژنگ تا تخت زر
نهادند و گردان پرخواشجوز
۵
همه یکسره پیش شاه آمدند
کمر بر میان با کلاه آمدند
۶
سپهدار آمد به نزدیک شاه
شه ارژنگ برخواست از روی گاه
۷
ببوسید چشم و سر نامور
برو بر فشاندند زرو گهر
۸
به گنجور گفت آنکه گفتم بیار
بنه آن بر نامور شهریار
۹
برفت و بیاورد گنجور شاه
نهادند بر پهلوان سپاه
۱۰
نخستین یکی جام گوهر بکار
بیاورد پیش یل نامدار
۱۱
ز گوهر مرصع مر آن جام زر
نهادند گردان پر خواشخور
۱۲
دویم نیز در پیش آن نامدار
یکی آئینه پاک و صاف از غبار
نظرات