عثمان مختاری

عثمان مختاری

بخش ۹ - کشته شدن فرهنگ بدست زرفام گوید

۱

دلاور برون راند آن فیل زود

خروشان وجوشان بیامد چه دود

۲

به فرهنگ بربست راه ستیز

به کف داشت از کینه ساطور تیز

۳

به فرهنگ گفتن که اندر نبرد

ندیدی هنرهای مردان مرد

۴

نمودی به مردان ما دستبرد

ولی کس ز من گوی مردی نبرد

۵

به من در جهان کس هم آورد نیست

بمغرب زمین کس چه من مرد نیست

۶

کنم پیکرت رابساطور نرم

که من چون پلنگم توئی همچو غرم

۷

بدو گفت فرهنگ کای پرگزاف

ز مردان نه نیکوست آئین لاف

۸

من امروز بینم یکی مرگ تو

بکوبم بگرز گران ترک تو

۹

بگفت این و زی رزم آورد روی

برآمد ز گردان یکی های هوی

۱۰

یکی تیر برداشت پیکان سترک

بزد بر بر زنده پیل بزرگ

۱۱

نشد تیر بر فیل او کارگر

که بودی در آهن ز پا تا به سر

۱۲

برافراخت زرفام ساطور کین

خروشان و بر ابرو افکنده چین

۱۳

درآمد خروشان بتنگ اندرش

برافروخت به ساطور و زد بر سرش

۱۴

زمن گفت مانا که برگشت بخت

زمن بخت خواهد بپرداخت رخت

۱۵

بگفت این و یکباره جنگ آورید

مر این مغربی را بچنگ آورید

تصاویر و صوت

نظرات