نصرالله منشی

نصرالله منشی

بخش ۲۹ - حکایت بط

گویند که بَطی در آب روشناییِ ستاره دید، پنداشت که ماهی است، قصدی می‌کرد تا بگیرد و هیچ نمی‌یافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید فروگذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی گمان بردی که همان روشنایی است قصدی نپیوستی. و ثَمِرَّتِ این تَجرُبَت آن بود که همه روز گرسنه بماند.

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ندا
۱۳۹۶/۰۱/۲۳ - ۱۶:۲۵:۰۹
تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی#مولانا