
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۱۰
۱
شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شبها
به شبهای غمت در ماندهام فریاد از این شبها
۲
بود گر هر شبم زینسان به روز هجر آبستن
مرا بس روزهای تیره خواهد زاد از این شبها
۳
بسم روز از غمت شب شد بسی شب روز من بیتو
به سر بردم غمین زان روزها ناشاد از این شبها
۴
چنین کز دوریت هر شب در آب و آتشم دانم
که خاک هستیم آخر رود بر باد از این شبها
۵
چنین شبها که من دارم نبیند روز خوش دیگر
به عمر خود کند گر تیرهروزی یاد از این شبها
۶
به اشک و آه چندم شمعسان هر شب سحر گردد
نسیم مرگ کو تا سازدم آزاد از این شبها
۷
ز بخت تیره مشتاق آن درازی هر شبم دارد
که نبود از پیش امید روزی داد از این شبها
نظرات