
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۳
۱
ز خیلی کجا چون تو شاهی برآید
ز بامی کجا چون تو ماهی برآید
۲
بود سرکش از کاکلی دود آهم
که گاهی ز زیر کلاهی برآید
۳
جز این کافتد از عاجزی در کمندی
ز صیدی چه در صیدگاهی برآید
۴
ز تو کامران غیر و ما و نگاهی
که از کنج چشم تو گاهی برآید
۵
دمی کرد اوج اخترم چون زلیخا
که ماهی چو یوسف ز چاهی برآید
۶
هوس پیشهام خواند و سوزم چو بینم
که از تهمتی بیگناهی برآید
۷
مبر جور از اندازه بیرون خدا را
مباد از دلی غافل آهی برآید
۸
چو شامست کوی قمر طلعتان را
که از طرف هر بام ماهی برآید
۹
به از کشت ماشوره زاری که از وی
گلی گر نروید گیاهی برآید
۱۰
چه خوش باشد ار روزی امیدواری
امیدش ز امید گاهی برآید
۱۱
بر آن کشت ظلمست باران که از وی
بامید برقی گیاهی برآید
۱۲
تن لاغرم چون کشد بار عشقت
کجا کار کوهی ز کاهی برآید
۱۳
بده کام مشتاق یکره چه باشد
امید گدائی ز شاهی برآید
تصاویر و صوت

نظرات