مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۰

۱

گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد

ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد

۲

شد شب تار اگر روز من از شام خطش

روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد

۳

کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا

جان فدای روش سرو قبا پوشش باد

۴

بر سر این دست که هر شب ز فراقش دارم

شبی امید که تا صبح در آغوشش باد

۵

چه شود مست و کند میل که خونم نوشد

خون من در قدح لعل قدح نوشش باد

۶

گفتمش گوش بافسانه اغیار مده

گوهر پند من امید که در گوشش باد

۷

مدعی کیست که از شهد لبش گیرد کام

نیشها در جگر از حسرت آن نوشش باد

۸

صد سخن نرگس گویاش بمن دارد نیز

سخنی قسمتم از غنچه خاموشش باد

۹

در قدح دوش می از خون دلم کرد و بخورد

سرخوش امشب که الهی ز می دوشش باد

۱۰

گرچه با من سخن از ناز نگوید مشتاق

طرف حرف لبم با لب خاموشش باد

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۷۱

نظرات