مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۸

۱

دل چرا چون شمع جز آه سربارش نباشد

گر به آتش پاره‌ای چون خود سروکارش نباشد

۲

کی گلی از گلبن مقصود هرگز چیده دستش

هر که از شاخ گلی درپای دل خارش نباشد

۳

بیدلانرا نبود از بیم جفایت نیست بیجا

کس چه اندیشد ز سنگ ار شیشه دربارش نباشد

۴

در تب هجرت به کنج گلخنم افتاده بیکس

همچو بیمار غریبی کو پرستارش نباشد

۵

نیست بیجا گر بدل کردم بکین مهر و وفا را

سنگ از آن گوهر بود به کو خریدارش نباشد

۶

صیدگاه کوی او را گشته‌ام صدره سراسر

آشیان گم کرده‌ای چون من گرفتارش نباشد

۷

کی زند پروانه گرم سوختن خود را بر آتش

روی دل مشتاق گر از جانب یارش نباشد

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۷۸

نظرات