مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۰۱

۱

از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش

چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش

۲

از دوری تو مار را روز و شب ای پریوش

خالیست بس پریشان خوابیست بس مشوش

۳

دارم دلی و جانی در عشقت ای پریوش

چون زلفت این پریشان چون حالم آن مشوش

۴

رنگ حنا به بینید بر دست آن پریوش

این همچو نقره خام آن چون طلای بیغش

۵

تن داده‌ام به آزار زامید آنکه یکبار

بخشاید آن جفاکار بر حال این جفاکش

۶

بهر شکار خوبان آهی بدل ندارم

پرصید دست و ما را خالی ز تیر ترکش

۷

گر بی‌تو عیش خواهم جامم مباد هرگز

خالی ز خون ناب و پر از شراب بیغش

۸

آنروی خوی‌فشان بین کز آب و تابش افتاد

در خانمان من سیل در خرمن من آتش

۹

کو جرئتی که مشتاق او را شوم عنان‌گیر

آن شهسوار گیرم شد بر سر عنان‌کش

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۱۰۱

نظرات