
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
جمعند خوبان چون دسته گل
وز ناله عاشق تنها چو بلبل
۲
بردند از دل آن زلف و کاکل
تاب و توان و صبر و تحمل
۳
بر خرمن ما حسرت زد آتش
و آن برق جولان گرم تغافل
۴
چون شمع دارم در محفل او
از پایه خویش هر دم تنزل
۵
ما کاهی و عشق کوهی مجوئید
در زیر این بار از ما تحمل
۶
در راه عشقم از توشه فارغ
ساز ره ماست برگ توکل
۷
میباید آنی کارایش حسن
نه خط و خالیست نه زلف و کاکل
۸
شوریست پنهان در مغز مشتاق
کز ناله در دهر افکنده غلغل
نظرات