مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۴۰

۱

شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان

خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان

۲

مزن بهر خس و خار آتش ستم وز رشک

ازین زیاده مکن خارخار سوختگان

۳

سپند آتش عشقی نگشته کی دانی

که چیست حال دل بیقرار سوختگان

۴

سزای تو است صبا کاتشت بجان افتاد

پی چه بردی از آن کو غبار سوختگان

۵

چه احتیاج بشمع است تربت ما را

بس آه گرم چراغ مزار سوختگان

۶

ز عشقبازی پروانه شد مرا روشن

که غیر سوخت ندارد قمار سوختگان

۷

مراچه شکوه ز بخت سیه که تاریکست

ز آه سوختگان روزگار سوختگان

۸

رهین ناله گرمم که چون سپند کسی

جز او گره نگشاید ز کار سوختگان

۹

شب فراق ز سوز غمش ببین مشتاق

چو شمع دیده شب‌زنده‌دار سوختگان

تصاویر و صوت

نظرات