
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
ای ز جورت دل عشاق به خون غوطهزنان
لالهزاری سر کوی تو ز خونینکفنان
۲
نه ز مردیست که بر قلب ضعیفان تازد
بشکند آنکه به یک حمله صف صفشکنان
۳
خاتمی را که جز انگشت سلیمان نسزد
کی توان دید خدایا به کف اهرمنان
۴
وای بر مور در آن عرصه که چون نقش قدم
از لگدکوب شود سرمه تن پیلتنان
۵
ای خدا طالع پیراهنی آخر تا چند
سوزم از شوق همآغوشی سیمینبدنان
۶
داردم بیلب و داغ سیهروزی خویش
دیدن خال به کنج لب شیریندهنان
۷
زاهدانت به خدا راه نمایند اگر
کس به منزل رسد از رهبری راهزنان
۸
بر در میکده آن سر به چه کارت آید
کز ارادت ننهی در قدم برهمنان
۹
به چهسان از در میخانه کشم پا مشتاق
که نباشد به جز این در وطن بیوطنان
نظرات