مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۸۸

۱

گو در ره عشقم نرسد راهنمائی

کافتاده‌ام و نیست مرا قوت پائی

۲

پی برگ تراز گلبن خشگیم درین باغ

هیهات که مرغی رسد از ما بنوائی

۳

ران اشک خود از چشم من افتاده که هرگز

زین قطره گیاهی نکند نشو و نمائی

۴

آسوده بکوی عدمم کز کسی آنجا

نه بیم جفائیست نه امید وفائی

۵

در راه صبا دیده امید مرا بس

گردی که گهی آوردم از کف پائی

۶

تنها نه ز من عشق تو شد فاش که هر دم

سر میزند این آتش سوزنده ز جائی

۷

مستیم و ندانیم درین میکده مشتاق

غیر از زدن دستی و کوبیدن پائی

تصاویر و صوت

نظرات