مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۹۹

۱

چون بیتو ننالم زار در گوشه تنهائی

کو طاقت خودداری کو تاب شکیبائی

۲

لیلی‌وش من از من آداب چه میجوئی

عاقل نیم و شهری مجنونم و صحرائی

۳

تا چند توان جانا دور از تو بسر بردن

رحمی که دلم خون شد در گوشه تنهائی

۴

تو خسرو فرمانده من بنده فرمان بر

حاشا زند از من سر جز آنچه تو فرمائی

۵

از مهر کدامین عهد بستی تو که نشکستی

از بهر چه می‌بندی پیمان چو نمی‌یائی

۶

ای ما بدو تو نیکو با ما نفسی بنشین

بر زشتی ما منگر شکرانه زیبائی

۷

دانی من و تو واعظ باشیم که و مارا

چه کار و چه شغل آید زین گنبد مینائی

۸

من آنکه بهر محفل جز باده نه پیمایم

تو آنکه بهر مجلس جز باده نپیمائی

۹

از خویش نمی‌نالم مشتاق درین محفل

نالان زدم عشقم چون نی زدم نائی

تصاویر و صوت

نظرات