
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۳۳
۱
از گلشن است دور اگر آشیان ما
گو باش اگر رسد بگلستان فغان ما
۲
دور از چمن چه غم بود ار آشیان ما
زانجا رسد به گوش گلی گر فغان ما
۳
بیحاصلی است حاصل سودای بار عشق
اینست سود ما چه بود تا زیان ما
۴
گردد که رهروان ره عشق را دلیل
نالد مگر گهی جرس کاروان ما
۵
گل این دوهفتهای که بباغست باغبان
بر هم مزن برای خدا آشیان ما
۶
چون سنگ و آهن آتش ما گل کند ز دل
آید گهی که سوختهای در میان ما
۷
مشتاق همنشینی افسرده خاطران
گردیده است پرده سوز نهان ما
تصاویر و صوت

نظرات