مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۴۷

۱

صبح شد ساقی بشو از دیده خواب

می بده واکرد گل بند نقاب

۲

جنت نقد است ساقی می بیار

فصل گل دور قدح عهد شباب

۳

گر تباهی شد گناه موج نیست

روز طوفان کشتی افکندم در آب

۴

تشنه یارب با تف دل چون کند

دشت بی‌آب و تموز و آفتاب

۵

جان نبردم از نوید وصل او

بود خوش افسانه رفتم بخواب

۶

هم بما رحم آورد آن شعله خو

سوزد آتش را اگر دل بر کباب

۷

از غم دوران دلم خون شد کجاست

غلغل مینا و گلبانگ رباب

۸

ساقیا می ده که بی ما بس دهد

جام سیمین ماه و زرین آفتاب

۹

مطربا سر کن ببانگ چنگ و نی

نقل دارا قصه افراسیاب

۱۰

ریخت تا از کلک مشتاق این غزل

شاعران شستند دفترها به آب

تصاویر و صوت

نظرات