
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۴۹
۱
شب وصل است و آمد یار غیرش از قفا امشب
غم هجران چو فردا خواهد آمد گو بیا امشب
۲
تو چون رفتی نه ماهی بیرخت نه هفته مانم
فراغم میکشد البته یا امروز یا امشب
۳
ز هجرت سوختم دیروز و دیشب آه اگر باشم
چون دیروز از تو دور امروز و چون دیشب جدا امشب
۴
شب هجر است و از اشگ جگر گون تا سحر بیاو
بخون من خفته آیا خفته بیمن او کجا امشب
۵
ز بزمم رفت دوش و آمد امشب مردم از خجلت
که از دیشب ز هجرش مانده بودم زنده تا امشب
۶
مگر دیشب چراغ محفل بیگانگان بودی
که از چشمت نمیبینم نگاه آشنا امشب
۷
زهر شب امشبم مشتاق نالانتر ز هجرانش
چه خواهم گر نه مرگ خویش خواهم از خدا امشب
نظرات