
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۶۰
۱
ز الفت خوبان که سودش اشک و آهی بیش نیست
بهرهای گر هست عاشق را نگاهی بیش نیست
۲
پیک عاشق سوی معشوقان نگاهی بیش نیست
ترجمان بیزبان عشق آهی بیش نیست
۳
نیست شکر و شکوهای ز افزایش و کاهش مرا
چون هلالم مدت این هر دو ماهی بیش نیست
۴
هست جویای حقیقت را به کفر و دین چه کار
سجده دیر و حرم رسمی و راهی بیش نیست
۵
هر دمم سوزی به جرم عشق و حیرانم که هست
این گنه را صد عقاب و خود گناهی بیش نیست
۶
تشنه کام عشق را از آتش حسرت مسوز
از سحابی قطره رزق گیاهی بیش نیست
۷
گر شب و روز جهان مشتاق آخر شد چه غم
آن شب تاری و این روز سیاهی بیش نیست
نظرات