
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۶۳
۱
یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست
کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست
۲
دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی
مستم ز بادهای که مرا در ایاغ نیست
۳
خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا
خارش اگر بدل ز تمنای باغ نیست
۴
مهر تو پرتوم بدل افکنده خانهام
روشن ز نور شمع و فروغ چراغ نیست
۵
مقصود عالمی تو و در تست آنچه هست
جوید چه رهروی که تو را در سراغ نیست
۶
این درد دیگرم که بکوی غمت مرا
الماس بهر زخم و نمک بهر داغ نیست
۷
تو آتشی و ما ز تو بیتاب چون سپند
از ما تو فارغ و ز تو ما را فراغ نیست
۸
آشفته مغز ما نه همین از شمیم اوست
زان زلف کو کسی که پریشان دماغ نیست
۹
مشتاق رفت از سر کویت ز جوش غیر
صد حیف ازین چن که درو غیر زاغ نیست
نظرات