
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۶۴
۱
عشق آمد و غیر یار نگذاشت
آتش اثری ز خار نگذاشت
۲
تیغ تو فکند سر ز هر تن
یک دوش بزیر بار نگذاشت
۳
دل را افسرد آه سردم
زاتش گده یک شرار نگذاشت
۴
بودم منظور کنج چشمی
چشم بد روزگار نگذاشت
۵
زنگ از دلها زدود اشگم
یک آینه در غبار نگذاشت
۶
تا دست تو ز آستین برآمد
در دست کس اختیار نگذاشت
۷
عشقم گلچین این چمن کرد
روزی که گلی ببار نگذاشت
۸
مشتاق ترا گرفت از غیر
بلبل گل را بخار نگذاشت
نظرات