مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۷۷

۱

به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت

به پنبه آتش‌سوزان نهفته نتوان داشت

۲

نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این

که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت

۳

به خون عاشق از اظهار عشق تشنه شوی

فغان که درد ترا باید از تو پنهان داشت

۴

نگین سلطنتست از دو کون کندن دل

گمان مکن که چنین خاتمی سلیمان داشت

۵

بیا که در تن ما بی‌رخ تو شکوه جان

شکایتست که یوسف ز رنج زندان داشت

۶

خوش آن مریض که در بستر رضا جان داد

نه انتظار طبیب و نه فکر درمان داشت

۷

رود زیاد به ساحل رسیده را حالی

که از طلاطم دریا بروز طوفان داشت

۸

کنون نه دیده من در طلسم حیرت از اوست

مرا چو آینه رویت همیشه حیران داشت

۹

دمید صبح شب عمر و دم نزد صبحم

خوش آن زمان که شب انتظار پایان داشت

۱۰

فکند ناله مشتاق در جهان آتش

ز داغ‌ها که به جان از فراق جانان داشت

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۵۶

نظرات