
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۹
۱
ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما
از این دفتر به دستم فردی افتاد انتخاب اما
۲
چسان ایمن توان شد از فریب نرگس مستش
که خون عاشقان نو شد به تقریب شراب اما
۳
نشان هرگز نیابد تشنه از آبی در این وادی
گهی از دور بیند موجی از بحر سراب اما
۴
به هر کس قسمتی زین کارگه دادند چون مخمل
مقرر شد نصیب بخت ما را نیز خواب اما
۵
در این فصل گلم مشتاق نبود بهر می رهنی
به کوی میفروشان خانه ای دارم خراب اما
نظرات