مولانا

مولانا

بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است

۱

آن زمان حق بر عُمَر خوابی گماشت

تا که خویش از خواب نتوانست داشت

۲

در عجب افتاد کاین معهود نیست

این ز غیب افتاد، بی‌مقصود نیست

۳

سر نهاد و خواب بردش خواب دید

کآمدش از حق ندا جانش شنید

۴

آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست

خود ندا آنست و این باقی صَداست

۵

ترک و کرد و پارسی‌گو و عرب

فهم کرده آن ندا بی‌گوش و لب

۶

خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ

فهم کرده است آن ندا را چوب و سنگ

۷

هر دمی از وی همی‌آید اَلَست

جوهر و اَعراض می‌گردند هست

۸

گر نمی‌آید بلی زایشان ولی

آمدنشان از عدم باشد بلی

۹

زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب

در بیانش قصه‌ای هش‌دار خوب

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 69
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۱۱
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۸ - ۱۸:۲۸:۴۵
ندا را با صدا ساناسان گرفته است مولانا و این خیلی زیباست . اما شنیدنی است که sound به معنی صدا با شنیدن همستاک است تنها تفاوت در ش و س است که این نوع گردانش کاملا شایع است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۸ - ۱۸:۲۹:۳۷
عرض را دکتر پرتو بربسته و نیز فتاد ترجمه کرده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۸ - ۱۸:۳۱:۰۳
هوش و هش ریشه لغت حس است و پیشتر از هوش لغت سهش هم معنی دریافت و درک و حس بوده است .
user_image
...
۱۳۹۵/۱۲/۰۲ - ۰۶:۵۲:۱۲
خواب معمولاً در ادبیات عرفانی ابزار شهود هست. به ویژه خواب های غیر طبیعی که بر شخص وارد میشن. همونطور که در داستان پادشاه و کنیز هم ناگهان خوابی بر پادشاه عارض میشه و همونجا پیری رو میبینه.البته به نظر میرسه خواب در دیوان شمس بیشتر ناظر به غفلت از معنویات هست، اما دیوان شمس از اون دسته آثاری هست که به دلایل زیادی متفاوت هست و بررسی موضوعی اون به این شکل دشوار. ولی در مثنوی و سایر متون عرفانی خواب به عنوان ابزاری برای شهود به کار میره.در 2-3 بیت آخر هم به آیه معروف «...الست بربّکم قالوا بلی...» اشاره می کنه. هر چند آیه در مورد تایید آدمیزاد هست، اما مولوی طبق اندیشه های عرفانی خودش سنگ و چوب رو هم در این «بلی» گفتن شریک می کنه تا مقدمه ای باشه برای داستان معروف ستون حنانه که مولوی ظاهرا به شدت بهش علاقه مند بوده. معمولا صوفیه معتقد بودن تمام هستی تجلی معشوق هست و تفکر زیبای مبتنی بر تساهل و تسامح و عاشق بودن بر همه عالم ناشی از همین تفکر هست.
user_image
مهدی کاظمی
۱۳۹۶/۱۰/۱۳ - ۰۲:۵۶:۳۸
همون وقتی که پیر چنگی بخواب رفته بود و در صحرای جان سیر میکرد خداوند بر عمر خوابی فرستاد بطوریکه نمیتونست جلوی خواب رفتنش رو بگیره و بخودش گفت این خواب بیموقع حتما دلیلی دارهآن زمان حق بر عمر خوابی گماشتتا که خویش از خواب نتوانست داشتدر عجب افتاد کین معهود نیستاین ز غیب افتاد بی مقصود نیستبه محض اینکه سرش روی بالش گذاشت خوابش برد و در خواب از خداوند ندایی امد و او با گوش جانش ان راشنید اون ندایی که اصل هر بانگ و نواییه و مابقی اصوات عالم فرع اون هستند سر نهاد و خواب بردش خواب دیدکامدش از حق ندا جانش شنیدآن ندایی کاصل هر بانگ و نواستخود ندا آنست و این باقی صداستاین ندای خداوندی بزبان خاصی نیست بطوریکه ترک و کرد و پارسی و یاعرب زبان هم این ندا را بدون گوش و لب میفهمند و درک میکنند ..برای فهمیدن این ندا حتی نیازی به اقوام ادمی مانند ترک و تاجیک و زنگی هم نیست این ندای الهی رو چوب و سنگ هم میفهمند ترک و کرد و پارسی‌گو و عربفهم کرده آن ندا بی‌گوش و لبخود چه جای ترک و تاجیکست و زنگفهم کردست آن ندا را چوب و سنگهر لحظه از حضرت حق این ندای الست میرسد که بواسطه این دم الهی تمام موجودات و وابسته های انان خلق میشوند و در خلقت ابقا میشوند ...اشاره است به آیه شریفه:: { ألستُ بربّکم} عالم الست، از آیه کریمه قرآن گرفته شده است که می فرماید: {ألستُ بربّکم قالوا بلی} این عالم، دهلیز و تنگناست. در عالم الست خداوند با زبان وجود صحبت کرد. وجود، زبان دارد و اساسا زبان، از آنِ وجود است. انسان ها در عالم الست به زبان وجود، با تمام هستی خود این صدای {الست بربکم قالوا بلی} را درک کردند. وجود خودشان گوش بود و این صدا را از مکمن غیب شنیدند.الست بربکم یعنی شما «ربّ» نیستید. شما پرتو من هستید ذات من نیستید ......... همه انسان ها با بلی گفتن اقرار به ربوبیت حضرت حق کردند معنی الست بربکم عجز وجودی نسبت به ذات حق تبارک و تعالی است. در آن عالم، اعتراف کردند و سپس تنزل کردند و آمدند به این عالم که پر است از محدودیت ها و تنگناها؛ که باید از این منفذ تنگ عالم عبور کنند. عالم ازل و الست یکی است و اگر «الست» به کار می بریم به لحاظ این است که در قرآن به کار رفته است. به این پرسش ازلی که مگر من خدای شما نیستم
پاسخ دادند و «بلی» گفتند.هر دمی از وی همی‌آید الستجوهر و اعراض می‌گردند هستگرچه از موجودات مخلوق و سنگ و چوب جواب بلی را نمیشنویم اما بوجود امدنشان و سرازیر شدنشان از عدم خود اقرار عملی و بلی گفتن است... مولانا در بیت اخر میفرماید اگر از فهم چوب و سنگ حرف زدم و در بیان اونها قصه سرایی کردم تو هوشیار باش و بمعنی و روح کلام خوب توجه کن زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوبدر بیانش قصه‌ای هش‌دار خوب