مولانا

مولانا

بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی

۱

یک شب اعرابی زنی مر شوی را

گفت و از حد برد گفت و گوی را

۲

کین همه فقر و جفا ما می‌کشیم

جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم

۳

نان‌مان نه نان خورش‌مان درد و رشک

کوزه‌مان نه آب‌مان از دیده اشک

۴

جامهٔ ما روز، تاب آفتاب

شب نهالین و لحاف از ماهتاب

۵

قرص مه را قرص نان پنداشته

دست سوی آسمان برداشته

۶

ننگ درویشان ز درویشی ما

روز شب از روزی اندیشی ما

۷

خویش و بیگانه شده از ما رمان

بر مثال سامری از مردمان

۸

گر بخواهم از کسی یک مشت نسک

مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک

۹

مر عرب را فخر غزوست و عطا

در عرب تو همچو اندر خط خطا

۱۰

چه غزا ما بی‌غزا خود کشته‌ایم

ما به تیغ فقر بی سر گشته‌ایم

۱۱

چه عطا ما بر گدایی می‌تنیم

مر مگس را در هوا رگ می‌زنیم

۱۲

گر کسی مهمان رسد گر من منم

شب بخسپد دلقش از تن بر کنم

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 72
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۵۱
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۷
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۱۸۳
عندلیب :

نظرات

user_image
مهدی کاظمی
۱۳۹۷/۰۱/۲۱ - ۰۴:۱۶:۳۸
یک شبی زن عرب بادیه نشینی در حال صحبت با او بود و در این کار زیاده روی کرد و گلایه های بسیار کرد که ما این همه در فقر و نداری بسر میبریم و همه عالم در حال خوش گذرانی و ما در حال ناخوشی هستیم و نان برای خوردن نداریم و خورشت غذایمان درد و رنج است و در کوزه اب خوردن نداریم و بجایش اشک از دیده میخوریم ...لباس ما در روز تابش آفتاب و در شب زیر انداز و لحافمان نور مهتاب است یک شب اعرابی زنی مر شوی راگفت و از حد برد گفت و گوی راکین همه فقر و جفا ما می‌کشیمجمله عالم در خوشی ما ناخوشیمنان‌مان نه نان خورش‌مان درد و رشککوزه‌مان نه آب‌مان از دیده اشکجامهٔ ما روز تاب آفتابشب نهالین و لحاف از ماهتابقرص ماه را از شدت گرسنگی شبیهه قرص نانی پنداشه و دست بسوی اسمان میبریم تا بگیریمش حتی درویشان تهی دستی که خود راه فقر در پیش گرفتند ازین احوال ما ننگ دارنند که ما شب و روز در فکر رزق و روزی خود هستیم ... خویشاوندان و بیگانگان از ما فرار میکنند همانند سامری از مردمان ...{{سامری از بزرگان زمان حضرت موسی (ع) بود، نام وی سه بار در قرآن آمده است، و وقتی حضرت موسی (ع) به کوه طور رفت، سامری با ساختن گوساله ای طلائی، و دعوت قوم خود به پرستش آن، مردم را گمراه کرد.حضرت موسی (ع) در برگشت از کوه طور او را به خاطر این کار توبیخ کرد پس موسی، سامری را نفی بلد کرد}}قرص مه را قرص نان پنداشتهدست سوی آسمان برداشتهننگ درویشان ز درویشی ماروز شب از روزی اندیشی ماخویش و بیگانه شده از ما رمانبر مثال سامری از مردمانزن اعرابی در ادامه میگوید اگر بروم از کسی مشتی عدس(نسک) بخواهم بمن میگوید که خاموش باش و جوابم درد و رنج (جسک) است ...زن در ادامه میگوید روش اعراب تاخت و تاز است و بدست اوردن غنیمت جنگ است ولی تو از این قاعده مستثنی شدی و در میان اعراب ازین خط اشکارا خطا کردی... زن میگوید اصلا چه حاجتی به جنگ که ما بدون جنگ کشته شدیم و سر به شمشیر فقر سپردیم تا آن را قطع کند گر بخواهم از کسی یک مشت نسکمر مرا گوید خمش کن مرگ و جسکمر عرب را فخر غزوست و عطادر عرب تو همچو اندر خط خطاچه غزا ما بی‌غزا خود کشته‌ایمما به تیغ فقر بی سر گشته‌ایمزن میگوید ما هیچ بخشش و عطایی که نمیتوانیم بکنیم که هیچ از شدت نداری مگس را در هوا میزنیم و اگر مهمانی برای ما بیاید با این اوضاع من شب به قصد دزدی به سراغ لباس او میروم چه عطا ما بر گدایی می‌تنیممر مگس را در هوا رگ می‌زنیمگر کسی مهمان رسد گر من منمشب بخسپد دلقش از تن بر کنم
user_image
ناصر احمدزاده
۱۳۹۹/۰۶/۲۴ - ۱۰:۳۷:۲۶
با درود. استاد کریم زمانی در متن مشروح خود بر مثنوی معنوی، "روز و شب از روزی اندیشی ما" را بر شکل دیگری که در اینجا آمده ، یعنی : "روز شب از روزی اندیشی ما" ترجیح داده است.به معنای شبانه روز.ارادتمند: ناصر احمدزاده