
مولانا
بخش ۱۱۳ - در بیان آنک نادر افتد کی مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق ببندد کی او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد کی شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر نادر
۱
لیک نادر طالب آید کز فروغ
در حق او نافع آید آن دروغ
۲
او به قصد نیک خود جایی رسد
گرچه جان پنداشت و آن آمد جسد
۳
چون تحری در دل شب قبله را
قبله نی و آن نماز او روا
۴
مدعی را قحط جان اندر سرست
لیک ما را قحط نان بر ظاهرست
۵
ما چرا چون مدعی پنهان کنیم
بهر ناموس مزور جان کنیم
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
مهدی کاظمی