مولانا

مولانا

بخش ۱۱۵ - نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخن‌ها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهٔ خود زیان دارد و کبر مقتا عند الله باشد

۱

زن برو زد بانگ کای ناموس‌کیش

من فسون تو نخواهم خورد بیش

۲

ترهات از دعوی و دعوت مگو

رو سخن از کبر و از نخوت مگو

۳

چند حرف طمطراق و کار بار

کار و حال خود ببین و شرم‌دار

۴

کبر زشت و از گدایان زشت‌تر

روز سرد و برف وانگه جامه تر

۵

چند دعوی و دم و باد و بروت‌؟

ای ترا خانه چو بیت العنکبوت

۶

از قناعت کی تو جان افروختی‌؟

از قناعت‌ها تو نام آموختی

۷

گفت پیغامبر قناعت چیست‌؟ گنج

گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج

۸

این قناعت نیست جز گنج روان

تو مزن لاف ای غم و رنج روان

۹

تو مخوانم جفت کمتر زن بغل

جفت انصافم نیم جفت دغل

۱۰

چون قدم با میر و با بگ می‌زنی

چون ملخ را در هوا رگ می‌زنی

۱۱

با سگان زین استخوان در چالشی

چون نی اشکم تهی در نالشی

۱۲

سوی من منگر به‌خواری سست سست

تا نگویم آنچ در رگ‌های تست

۱۳

عقل خود را از من افزون دیده‌ای

مر من کم‌عقل را چون دیده‌ای

۱۴

همچو گرگ غافل اندر ما مجه

ای ز ننگ عقل تو بی‌عقل به

۱۵

چونکه عقل تو عقیلهٔ مردم است

آن نه عقل‌ست آن که مار و کزدم است

۱۶

خصم ظلم و مکر تو الله باد

فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد

۱۷

هم تو ماری هم فسون‌گر‌، این عجب

مارگیر و ماری ای ننگ عرب

۱۸

زاغ اگر زشتی خود بشناختی

همچو برف از درد و غم بگداختی

۱۹

مرد افسونگر بخوانَد چون عدو

او فسون بر مار و مار افسون برو

۲۰

گر نبودی دام او افسون مار

کی فسون مار را گشتی شکار‌؟

۲۱

مرد افسون‌گر ز حرص کسب و کار

در نیابد آن زمان افسون مار

۲۲

مار گوید ای فسون‌گر هین و هین

آن خود دیدی فسون من ببین

۲۳

تو به نام حق فریبی مر مرا

تا کنی رسوای شور و شر مرا

۲۴

نام حقم بست، نی آن رای تو

نام حق را دام کردی وای تو

۲۵

نام حق بستاند از تو داد من

من به نام حق سپردم جان و تن

۲۶

یا به زخم من رگ جانت برد

یا که همچون من به زندانت برد

۲۷

زن ازین گونه خشن گفتارها

خواند بر شوی جوان طومار‌ها

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 74
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۳
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۵۲
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۱۷۷
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۰ - ۱۲:۵۷:۴۴
دغل گویا عربی است اما دغا فارسی است هردو معنی نیرنگ و حقه می دهند . رودکی لغت دلام را برای حقه به کار می برده است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۰ - ۱۲:۵۸:۳۲
از فریب لغت فریفتار را نیز داریم افزون بر فریبا
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۱ - ۰۶:۰۵:۵۷
دکتر کیخای عزیز تکلیف ما را با 100 معلوم نفرمودید ابتدا 100را به این گونه صحیح دانستید(سد)سپس فرمودید که طبق آخرین خوانده هایتان شاید همان(صد)درست باشد اما حالا باز در نوشته های شما سد را میبینیم .استاد چه کنیم ?
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۱ - ۰۶:۵۹:۳۵
راستش فارسی از بیخ ص ندارد و اگر ما با ص چیزی را می نویسیم یا عربی است و یا اینکه با یک لغت دیگر دشواریی در نگارش پیش می آورد . سد درست است ولی مشکل فقط سد به معنی اب بند نیست بلکه سد دیگری هم داریم که فارسی است و ان معنی ظهور می دهد بهر هال ( حال ) گمان می کنم فارسی هم مانند کردی باید همه س و ص و ث ها را فروکاست کند و نترسیم اخر کرد های عراقی که از ما بیشتر عربی می دانند و زبان رسمی کشورشان بوده است ولی رضا را رزا می نویسند دشواری ای هم پیش نمی اید . دشواری فارسی این است که حجم زیادی نسک های کهن دارد که در شش سوی جهان انبارده اند و گردانش و تغییر در نگارش و واتگروه ( الفبا) برای کسانی که به این کارنامه درخشان سربلند هستند بیمزاست . به نگاه من دانایان هرگونه دلشان بخواهد می توانند بنویسند .شما آزادی بنویسی پایه واژه است نگارش تنها پیرایه است ! وقتی REIMS را به فرانسه غز می خوانند دیگر برای نگارش ارزش شگفتی نمی شناسم مهم خود کلمه است . که نگارش پوستی از ان است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۱ - ۰۷:۱۸:۰۷
من با کوشش برای پارسی تر نوشتن همداستانم ولی اینکه ناپارسی ننویسیم را درست نمی دانم انچه که بر ما رفته است بی سرپرستی پارسی است یعنی اینکه هیچ بنیاد و یا بنگاه نیرومندی در نگهداری زبان فارسی نمی کوشد و خود فرهنگستان هم کارنامه اش جای خرده گیری دارد. ولی دیده وران و صاحبان اندیشه های بلند و غورکاو می توانند بدون نگاه به گرایستگی های ( گرایش ) اجتماعی روزگار خودشان بنویسند و همین گونه یک سبک و ریختار جدید زاده می شود .هم اکنون به گفته فرهنگستان زبان گرایش مردم برای فارسی تر سخن گفتن بیشتر شده است که خود مایه خرسندی و دلخوشی است ولی انچه پایه پیشرفت فرهنگی می تواند باشد پیشرفت بازرگانی و دادستد در کشور است به این معنی که اگر ایران به لطف پروردگار اباد و ازاد و خرم و مایه دار باشد همه با نرمدلی به فارسی روی می کنند . پروردگار مردم و میهن مان را آباد بداراد یا رب العالمین .
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۱ - ۱۴:۴۱:۰۵
سپاس دکتر جان
user_image
سارا صادقی
۱۳۹۲/۰۸/۱۲ - ۰۲:۰۰:۴۸
حالم به هم خورد این سایت فقط مولوی اهمیت داره فقط مولوی رو چاپ میکنه شاید یکی دوست نداره
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۲ - ۰۴:۴۶:۰۴
سارا جان من هم ابتدا با مثنوی خواندن مشکل داشتم اما محبتی که بوسیله اساتید در گوشم زمزمه شد جمعه که سهل است ساعت 3 نیمه شب هم مرا به این مکتب میکشاند .در کتابی که از دکتر ندوشن خواندم و متاسفانه نامش را فراموش کرده ام مثنوی را حماسه دوران بعد از اسلام دیدم و شاهنامه را حماسه پیش از اسلام نخست گزافه گویی به نظرم آمد و مخالف این قضیه بودم و فکر میکردم چرا شمس قهرمان آرمانی مولاناست اما رستم و بیژن و ..قهرمانان شاهنامه و متوجه نمیشدم که چرا باید فردوسی که جبهه خرد را برگزیده است رها کنیم و مثنویی بخوانیم که از کارساز بودن خرد دل بریده و به عشق روی آورده است در این گیر و دار به مقاله ای برخوردم با عنوان پاک باخته که تا حدودی رو شنگر و کارساز بود هر چند که باز نقطه و نکته های قابل تامل در ذهنم باقی ماند اما موضوعی که نویسنده در سراسر مقاله به آن پرداخته بود این بود که هدف یکی اما راه های رسیدن متفاوت است و توجیه هم این بود که مقتضیات زمان مولانا و اوضاع نابسامان آن زمان چنین حکم میکرده که عشق راهگشا دانسته شود .به هر حال سارا جان من فکر میکنم حتی اگر سلیقه شما اثری را نمیپسندد باید بخوانی و واکنش سریع و سلیقه ای وگاها بی حساب و کتاب را کنار بگزاری .یکی از ویژگی های این تارنما به نظر بنده این است که مخاطب با هر نظر و دانشی آزاد است بنویسد اما در چارچوب ادب . پس همین که امکان نوشتن برای آدم فراهم باشد دلیل نمیشود انسان به خود اجازه بدهد بنویسد آنهم این گونه که شما نوشته اید