مولانا

مولانا

بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش

۱

زن چو دید او را که تند و توسنست

گشت گریان گریه خود دام زنست

۲

گفت از تو کی چنین پنداشتم

از تو من اومید دیگر داشتم

۳

زن در آمد از طریق نیستی

گفت من خاک شماام نی ستی

۴

جسم و جان و هرچه هستم آن تست

حکم و فرمان جملگی فرمان تست

۵

گر ز درویشی دلم از صبر جست

بهر خویشم نیست آن بهر تو است

۶

تو مرا در دردها بودی دوا

من نمی‌خواهم که باشی بی‌نوا

۷

جان تو کز بهر خویشم نیست این

از برای تستم این ناله و حنین

۸

خویش من والله که بهر خویش تو

هر نفس خواهد که میرد پیش تو

۹

کاش جانت کش روان من فدا

از ضمیر جان من واقف بدی

۱۰

چون تو با من این چنین بودی بظن

هم ز جان بیزار گشتم هم ز تن

۱۱

خاک را بر سیم و زر کردیم چون

تو چنینی با من ای جان را سکون

۱۲

تو که در جان و دلم جا می‌کنی

زین قدر از من تبرا می‌کنی

۱۳

تو تبرا کن که هستت دستگاه

ای تبرای ترا جان عذرخواه

۱۴

یاد می‌کن آن زمانی را که من

چون صنم بودم تو بودی چون شمن

۱۵

بنده بر وفق تو دل افروختست

هرچه گویی پخت گوید سوختست

۱۶

من سپاناخ تو با هرچم پزی

یا ترش‌با یا که شیرین می‌سزی

۱۷

کفر گفتم نک بایمان آمدم

پیش حکمت از سر جان آمدم

۱۸

خوی شاهانهٔ ترا نشناختم

پیش تو گستاخ خر در تاختم

۱۹

چون ز عفو تو چراغی ساختم

توبه کردم اعتراض انداختم

۲۰

می‌نهم پیش تو شمشیر و کفن

می‌کشم پیش تو گردن را بزن

۲۱

از فراق تلخ می‌گویی سخن

هر چه خواهی کن ولیکن این مکن

۲۲

در تو از من عذرخواهی هست سر

با تو بی من او شفیعی مستمر

۲۳

عذر خواهم در درونت خلق تست

ز اعتماد او دل من جرم جست

۲۴

رحم کن پنهان ز خود ای خشمگین

ای که خلقت به ز صد من انگبین

۲۵

زین نسق می‌گفت با لطف و گشاد

در میانه گریه‌ای بر وی فتاد

۲۶

گریه چون از حد گذشت و های های

زو که بی گریه بد او خود دلربای

۲۷

شد از آن باران یکی برقی پدید

زد شراری در دل مرد وحید

۲۸

آنک بندهٔ روی خوبش بود مرد

چون بود چون بندگی آغاز کرد

۲۹

آنک از کبرش دلت لرزان بود

چون شوی چون پیش تو گریان شود

۳۰

آنک از نازش دل و جان خون بود

چونک آید در نیاز او چون بود

۳۱

آنک در جور و جفااش دام ماست

عذر ما چه بود چو او در عذر خاست

۳۲

زین للناس حق آراستست

زانچ حق آراست چون دانند جست

۳۳

چون پی یسکن الیهاش آفرید

کی تواند آدم از حوا برید

۳۴

رستم زال ار بود وز حمزه بیش

هست در فرمان اسیر زال خویش

۳۵

آنک عالم مست گفتش آمدی

کلمینی یا حمیرا می‌زدی

۳۶

آب غالب شد بر آتش از لهیب

زآتش او جوشد چو باشد در حجیب

۳۷

چونک دیگی حایل آمد هر دو را

نیست کرد آن آب را کردش هوا

۳۸

ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی

باطنا مغلوب و زن را طالبی

۳۹

این چنین خاصیتی در آدمیست

مهر حیوان را کمست آن از کمیست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 76
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۵۶
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۵
عندلیب :

نظرات

user_image
سید عباس جعفری
۱۳۸۷/۰۳/۰۷ - ۲۰:۲۵:۳۸
بیت چهارم از آخر به همه این اشکال آمده. با یکی از اینها جایگزین کنید که روان تر باشد چون در نهایت همه هم معنی هستن(÷یشنهاد من بیت اول است)آب غالب شد بر آتش از لهیب***زآتش او جوشد چو باشد در حجیبآب غالب شد بر آتش از نهیب *** ز آتش او جوشد چو باشد در حجیبآب غالب شد بر آتش از نهیب ***آتشش جوشد چو باشد در حجاب
پاسخ: روایت پیشنهادی شما با نقل اولیه جایگزین شد. نقل اولیه این بود: آب غالب شد بر آتش از نهیبز آتش او جوشد چو باشد در حجاب
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۰ - ۱۳:۰۸:۰۸
سپاناخ را به جای اسفناج اورده است مولانا
user_image
شهاب
۱۳۹۳/۰۹/۲۸ - ۰۷:۵۶:۰۸
چونکه دیگی حایل آمد آن دو را
user_image
کوروش گرامی
۱۳۹۵/۰۴/۲۹ - ۱۵:۰۷:۳۰
آنکه عالم مست گفتارش بدی کلمینی یا حمیرا میزدی این چنین خاصیتی در آدمیست مهر حیوان را کم است آن از کمی است مولانا در اینجا این نکته را توضیح میدهد، اینکه پیامبر اسلام (ص) به همسر جوان خود (عایشه ) علاقه داشت و او را میخوانده تا با او صحبت کند ، نقصانی در وجود پیامبر نیست و نباید گفت که ایشان که نبی بوده است باید فارغ از نیازهای مادی باشد ، بلکه مولانا میگوید عشق ورزیدن نه تنها نشان نقصان نیست بلکه نشان کمال آدمی است و هر چه کسی آدم تر باشد ، عاشق تر است و لذا انبیای الهی عاشق ترین آدمیان بوده اند .
user_image
زهرا گلشن
۱۳۹۵/۰۹/۲۶ - ۱۶:۴۸:۲۳
بر «کلمینی یا حمیرا میزدی» میتوان اینطور شرح زد که پیامبر وجودی سبک داشتند و هر آینه ممکن بود در اثر وحی و مکاشفات روح از بدن ایشان بگریزد چنان که آب بر آتش که بیفتد بخار میشود و می‌گریزد. حمیرا نقش وزنه ای از جنس این عالم مادی را داشته است تا برای پیامبر حایلی میان آتش معرفت او و روح او باشد. پیامبر از حمیرا میخواست که سخن بگوید تا به این عالم متصل بداند و البته الله اعلم و یهدی بالصواب
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۱۰/۲۱ - ۰۴:۵۹:۰۷
عبارت "کلمینی یا حمیرا" جعلی است و سندیتی ندارد. ظاهرا این عبارت در احیاءالعلوم غزالی آمده و غزالی هم برایش سندیت مهم نبوده و کلا هر چیزی موافق روشش بوده نقل میکرده.علامه مرتضی عسگری حدیث شناس و عالم برجسته در مورد این حدیث میگوید:"من این حدیثی را که برخی از عرفا از ابوحامد غزالی نقل کرده‌اند بعد به توجیه عارفانه آن پرداخته اند ، خیلی تفحص کردم اما سند و ریشه‌ای برای آن نیافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پیدا کنم. زیرا پیامبر اکرم (ص) چنین حرفی را نزده است. این مطلب از جعلیات و ساخته های شخص غزالی است. او این حدیث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده است. این اولین یا آخرین افتراء غزالی نیست بلکه او به خیال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربیت و تهذیب نفس اهل سلوک از این جعلیات و افترائات زیاد دارد.علامه عسکری سپس می‌نویسد: و نحن لا نشک ان الغزالی کتب ما کتب فی الاحیاء من کل کتب و افتراء و تدلیس احتسابا للخیر و بقصد التقرب الی الله فی تربیته السالکین الیه ( احادیث ام المومنین عایشه، ج 2 ص 25)"با توجه به مسلک صوفیانه و عارفی مولوی او هم برایش درست بودن نقلهایی که استفاده میکرده مهم نبوده و در جهت بیان منظور و مسلکش از هر ابزاری استفاده کرده است.
user_image
محسن حسن وند
۱۳۹۸/۰۵/۲۰ - ۰۰:۱۵:۱۴
دوست محترم جناب مهدی نوشته اند که این حدیث جعلیست و به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده اند. در صورتی که محتوای این حدیث یک جمله کاملا عادیست که معادل و مشابه با آن تقریبا روزانه بین هر زن وشوهری رد وبدل می شود. اگر کسی این حداقل ارتباط بین دو زن وشوهر را انکار کند چطور می تواند ارتباط عمیق تر و طبیعی تر بین آن دو را بپذیرد.اگر پیامبر در همین حد هم به حمیرا نیاز نداشته پس اصلا برای چه هدفی با او ازدواج کرده است؟
user_image
کوروش
۱۴۰۱/۰۳/۲۲ - ۱۵:۲۵:۵۰
مهر حیوان را کمست آن از کمیست یعنی چه ؟
user_image
M Arad
۱۴۰۲/۱۲/۱۲ - ۰۶:۳۸:۳۲
 بسیاری از دوستان اصرار دارن که حدیث "کلمینی یا حمیرا" رو جعلی و بدون سند عنوان کنن، در صورتیکه اولاً منابع زیادی در این خصوص موجوده که در آخر نظرم ارسال میکنم، دوماً اشعار و سروده های بزرگانی چون مولانا، عطار، غزالی که این حدیث رو نقل کردن، خودش بزرگترین منابع محسوب میشن! چطور  به کتابهای نویسنده های معاصر میشه استناد کرد اما کلام این بزرگان رو سند نمیدونید!؟ منظور از این نفی بی مورد چیه خدا داند!! منابع دیگر(که حدیث کلمینی یا حمیرا در آنها ذکر شده)؛ کتاب "صحیح بخاری"، جلد ۶، صفحه ۱۹۴. کتاب "مسند احمد بن حنبل"، جلد ۳۴، صفحه ۲۱۲. کتاب "سنن الترمذی"، جلد ۳۲، صفحه ۱۱۷.محجة البیضاء فیض کاشانی، جامع السعاده و معراج السعاده نراقی، اسرار الصلاة میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، برخی آثار شهید مطهری، احیاءالعلوم ج٣ص٧۴، اتحاف السادة المتقین، طبع مصر، ج٧ص۴٣٢، طبقات الشافعیة، طبع مصر ج۴ص١۶٣، اللؤلؤالمرصوع، و...