
مولانا
بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده
کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم
زانک موسی را منور کردهای
مر مرا زان هم مکدر کردهای
زانک موسی را تو مهرو کردهای
ماه جانم را سیهرو کردهای
بهتر از ماهی نبود استارهام
چون خسوف آمد چه باشد چارهام
نوبتم گر رب و سلطان میزنند
مه گرفت و خلق پنگان میزنند
میزنند آن طاس و غوغا میکنند
ماه را زان زخمه رسوا میکنند
من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من
خواجهتاشانیم اما تیشهات
میشکافد شاخ را در بیشهات
باز شاخی را موصل میکند
شاخ دیگر را معطل میکند
شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی
حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست
باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه در یا ربناام جمله شب
در نهان خاکی و موزون میشوم
چون به موسی میرسم چون میشوم
رنگ زر قلب دهتو میشود
پیش آتش چون سیهرو میشود
نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست
سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست
رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست
اصل روغن ز آب افزون میشود
عاقبت با آب ضد چون میشود
چونک روغن را ز آب اسرشتهاند
آب با روغن چرا ضد گشتهاند
چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست
یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست
آنچ تو گنجش توهم میکنی
زان توهم گنج را گم میکنی
چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها
در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود
نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد
تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست
ظاهرا میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد
نعلهای بازگونهست ای سلیم
نفرت فرعون میدان از کلیم
تصاویر و صوت


نظرات
شادی
حسین علیزاده hossaynalizadeh@yahoo.com
محمد
حامد
امیر
محمد بینش (م ــ زیبا روز)
ساعد هاشمی
حامد کهن دل
آوا
فروزنده نجاری
میلاد قریبی
حامد
دکتر صحافیان
پاسخ زن: کبر زشت و از گدایان زشت تر2318 روز سرد و برف و آنگه جامه تر تو مرا جفت خود مخوان من جفت انصافم نه جفت آدم فریبکار. تو از شدت فقر ملخ را در هوا رگ می زنی و مانند نی شکم تهی دایم در ناله ایادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 32 حکایت خلیفه بخشنده تراز حاتم طایی3 مولانا در جدال مرد بادیه نشین با زن تمثیلات فراوانی میآورد.گفتار مرد: -طلا و ثروت مثل کلاه است که عیب سر کل را می پوشاند اما انکه موهای زیبا دارد اگر باد هم کلاهش را ببرد خشنودتر است. -تو طمع و حرص و صفتهای بد خود را در من می بینی.مانند پیامبر که فرمود من آیینه صافم .ابوجهل او را نقش زشت بنی هاشم و ابوبکر او را آفتاب می دانست. زن از گفتار و بحث به گریه روی میآوردو مرد تسلیم خواسته اش می شود. مولانا این نرمی در برابر زنان را دور بودن از حیوانیت می داندو از قرآن می گوید که خدا زنان را برای مردان زینت داده و کانون آرامش ساخته است. رستم هم اسیر زال خود است. آنکه عالم بنده گفتش بدی2428 کلمینی یا حمیرا می زدی -آب گرچه آتش را خاموش می کند، اما آتش می تواند آن را بجوشاند.مرد نیز در ظاهر غالب است ولی باطنا مغلوب زن است پیامبر فرمود زن بر عاقلان و صاحب دلان غالب می شود.(چون از خوی حیوانی و تندی دور هستند.) از این تسلیم شدن مولانا به راز تقدیر منتقل می شود : موسی در روز نزد خداوند گریان است و فرعون شبها، اما تقدیر یکی را نور هدایت داده است. -شاخه درختان با تیشه باغبان راست می شوند و شاخه ها دسترسی به تیشه ندارند. چون که بی رنگی اسیر رنگ شد2467 موسئی با موسئی در جنگ شدعالم حقیقت(بی رنگی) که ورای الفاظ است صلح مطلق است اما در دنیای مادی(اسارت رنگ) که آمد اختلاف پدید آمد. -در بی رنگی موسی و فرعون نیز اختلاف ندارند.اگر تردید داری این تمثیلات: -روغن اصلش از آب است اما در جنگ با آب. -گل و خار از یک بوته اند اما در جنگ. نمی دانیم این جنگ واقعی است یا جنگ زرگری یا اصلا جنگ نیست و گنج است توجه تو را به گنج جلب می کند که در خرابه هاست. تا خراب نکنی خودت را (فنا)به گنج درون نمی رسی. کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
بیرانوند
علی ک
Mostafa ۲۰۲۰
احمد چیت ساز
محسن جهان
شاپور
محسن جهان