مولانا

مولانا

بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمی‌گشایم هیچ کس را از یاران نمی‌شناسم کی او من باشد برو

۱

آن یکی آمد در یاری بزد

گفت یارش کیستی ای معتمد

۲

گفت من، گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خوانی مقام خام نیست

۳

خام را جز آتش هجر و فراق

کی پزد کی وا رهاند از نفاق

۴

رفت آن مسکین و سالی در سفر

در فراق دوست سوزید از شرر

۵

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت

باز گرد خانهٔ همباز گشت

۶

حلقه زد بر در به صد ترس و ادب

تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

۷

بانگ زد یارش که بر در کیست آن

گفت بر در هم توی ای دلستان

۸

گفت اکنون چون منی ای من در آ

نیست گنجایی دو من را در سرا

۹

نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا

چونک یکتایی درین سوزن در آ

۱۰

رشته را با سوزن آمد ارتباط

نیست در خور با جمل سم الخیاط

۱۱

کی شود باریک هستی جمل

جز به مقراضِ ریاضات و عمل

۱۲

دست حق باید مر آن را ای فلان

کو بود بر هر محالی کن فکان

۱۳

هر محال از دست او ممکن شود

هر حرون از بیم او ساکن شود

۱۴

اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز

زنده گردد از فسون آن عزیز

۱۵

و آن عدم کز مرده مرده‌تر بود

در کف ایجاد او مضطر بود

۱۶

کل یوم هو فی شان بخوان

مر ورا بی کار و بی‌فعلی مدان

۱۷

کمترین کاریش هر روزست آن

کو سه لشکر را کند این سو روان

۱۸

لشکری ز اصلاب سوی امهات

بهر آن تا در رحم روید نبات

۱۹

لشکری ز ارحام سوی خاکدان

تا ز نر و ماده پر گردد جهان

۲۰

لشکری از خاک زان سوی اجل

تا ببیند هر کسی حسن عمل

۲۱

این سخن پایان ندارد هین بتاز

سوی آن دو یار پاک پاک‌باز

۲۲

گفت یارش کاندر آ ای جمله من

نی مخالف چون گل و خار چمن

۲۳

رشته یکتا شد غلط کم شو کنون

گر دوتا بینی حروف کاف و نون

۲۴

کاف و نون همچون کمند آمد جذوب

تا کشاند مر عدم را در خطوب

۲۵

پس دوتا باید کمند اندر صور

گرچه یکتا باشد آن دو در اثر

۲۶

گر دو پا گر چار پا ره را برد

همچو مقراض دو تا یکتا برد

۲۷

آن دو همبازان گازر را ببین

هست در ظاهر خلافی زان و زین

۲۸

آن یکی کرباس را در آب زد

وان دگر همباز خشکش می‌کند

۲۹

باز او آن خشک را تر می‌کند

گوییا ز استیزه ضد بر می‌تند

۳۰

لیک این دو ضد استیزه‌نما

یک‌دل و یک‌کار باشد در رضا

۳۱

هر نبی و هر ولی را مسلکیست

لیک تا حق می‌برد جمله یکیست

۳۲

چونک جمع مستمع را خواب برد

سنگهای آسیا را آب برد

۳۳

رفتن این آب فوق آسیاست

رفتنش در آسیا بهر شماست

۳۴

چون شما را حاجت طاحون نماند

آب را در جوی اصلی باز راند

۳۵

ناطقه سوی دهان تعلیم راست

ورنه خود آن نطق را جویی جداست

۳۶

می‌رود بی بانگ و بی تکرارها

تحتها الانهار تا گلزارها

۳۷

ای خدا جان را تو بنما آن مقام

کاندرو بی‌حرف می‌روید کلام

۳۸

تا که سازد جان پاک از سر قدم

سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم

۳۹

عرصه‌ای بس با گشاد و با فضا

وین خیال و هست یابد زو نوا

۴۰

تنگ‌تر آمد خیالات از عدم

زان سبب باشد خیال اسباب غم

۴۱

باز هستی تنگ‌تر بود از خیال

زان شود در وی قمر همچون هلال

۴۲

باز هستی جهان حس و رنگ

تنگ‌تر آمد که زندانیست تنگ

۴۳

علت تنگیست ترکیب و عدد

جانب ترکیب حسها می‌کشد

۴۴

زان سوی حس عالم توحید دان

گر یکی خواهی بدان جانب بران

۴۵

امرِ کن یک فعل بود و نون و کاف

در سخن افتاد و معنی بود صاف

۴۶

این سخن پایان ندارد باز گرد

تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 92
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۵۹
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۱۸۴
بامشاد لطف آبادی :
مبینا جهانشاهی :

نظرات

user_image
خاطره
۱۳۹۱/۱۰/۰۵ - ۰۸:۳۷:۴۵
بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت/این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ماگوید تا تو با تویی هیچ مدار این طمع/جهد نمای تا بری رخت توی از این سراچشمه سوزن هوس تنگ بود یقین بدان/ره ندهد به ریسمان چونک ببیندش دوتا
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۳۱ - ۱۵:۱۲:۰۸
حرون :توسنی ،سرکشی ود اینجا نافرمانی
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۳۱ - ۱۵:۱۵:۴۸
اکمه به معنی نابینا و ابرص به معنی کسی که به برص مبتلاست و برص هم همان پیسیست
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۳۱ - ۱۵:۲۱:۵۵
همباز به معنی شریک و همان انباز و گازر به معنی جامه شوی و سفید گر
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۳۱ - ۱۵:۳۷:۰۷
طاحون یا طاحونه همان آسیاست
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۱ - ۰۰:۲۵:۱۳
حرون یعنی توسن و اسب سرکش اما حرونی توسنی کردن, حرنه هم همان است گویا نام اسب یکی از استانداران لرستان که همدوره زندیه بوده است و ناظم الامراء نام داشته هرنی بوده است از این لغت باشد ولی هرنیدن به لری بانگ استر باشد از بادپا و دراز گوش در فرانسه henir هم معنی شیهه اسب می دهد به زبان شاهنامه فردوسی واژه ویله کردن را به کار برده است که به معنی شیهه اسب است
user_image
محمد خ
۱۳۹۲/۰۲/۲۲ - ۰۲:۱۰:۴۹
بیت دهم : « رشته را با سوزن آمد ارتباط / نیست درخور با جمل سم الخیاط » تلمیح دارد به آیه40 از سوره مبارکه اعراف : « ان الذین کذبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط » به معنی « همانا کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در مقابل آن تکبر ورزیدند ، درهای آسمانها به روی آنها باز نمیشود و در بهشت داخل نمیشوند مگر آنکه شتر به روزنه‌ی سوزن درآید » که حضرت مولانا با ظرافت تمام این افراد را محروم از درگاه یار میداند و در بیت بعد ، شرط دخول آنها را به رحمت حق ، اصلاح خود به مقراض ریاضت و عمل میداند.
user_image
مسعودزارعی
۱۳۹۳/۱۲/۱۴ - ۰۸:۳۱:۳۰
سلام: در بیت اول ، رفت در یاری بزد، بجای آمد ،صحیح است
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۳/۱۳ - ۱۷:۰۹:۳۱
دربیت38 پنها چاپ شده است که به نظر پهنا صحیح است .‌
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۰۶/۳۱ - ۰۲:۵۵:۰۷
بسم الله الرحمن الرحیممولی الموالی، حضرت علی«علیه السلام»:لله تعالی کل لحظه ثلاثه عساکر: فعسکر ینزل من الاصلاب الی الارحام و عسکر ینزل من الارحام الی الارض و عسکر یرتحل من الدنیا الی الاخره.(خداوند را هر لحظه سه لشکر است: لشکری که از پشت پدران به رحم مادران منتقل می شود. لشکری کهاز رحم مادران به صحنه ی زمین قدم می گذارد. لشکری که از دنیا به آخرت رحلت می کند.)کمترین کاریش هر روز است آن / کو سه لشکر را کند این سو روانلشکری ز اصلاب سوی امهات / بهر آن تا در رحم روید نباتلشگری ز ارحام سوی خاکدان / تا ز نَرّ و ماده پر گردد جهانلشکری از خاک زآن سوی اجل / تا ببیند هر کسی حسنِ عملبمنه و کرمه
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۹/۱۰ - ۱۰:۰۴:۴۲
در بیت هر نبی وهر ولی را مسلکیست لیک چون حق میبرد جمله یکیستکلمه ی مسلک به معنی راه و روش به اشتباه ملکیست نوشته شده است.لطفا تصحیح گردد.
user_image
نوروزی
۱۳۹۶/۰۱/۲۳ - ۰۱:۰۵:۲۳
رشته را با سوزن آمد ارتباط / نیست درخور با جمل سم الخیاط جمل به معنی ریسمان ضخیم کشتی نیز هست
user_image
محمد روستایی
۱۳۹۶/۰۹/۱۰ - ۱۳:۵۴:۵۴
با سلام و با تشکر مواردی را که در زیر نوشته ام با توجه به شنیده های من هست و فکر میکنم که باید اصلاح شوندتا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب => تا که نجهد بی ادب لفظی ز لبگفت بر در هم توی ای دلستان => گفت بر در هم تویی ای دلستاننیست گنجایی دو من را در سرا => نیست گنجایش دو من در یک سرا
user_image
محمد روستایی
۱۳۹۶/۰۹/۱۰ - ۱۳:۵۷:۲۸
باز گرد خانهٔ همباز گشت => باز گرد خانهٔ انباز گشتمشابه جایی دیگر که مولانا میفرماید :ای خدای پاک بی انباز و یار *** دست گیر و جرم ما رو درگذار
user_image
لیلا همایون پور
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۰۹:۴۱:۵۵
آن یکی آمد در یاری بزدگفت یارش کیستی ای معتمدگفت من گفتش برو هنگام نیستبر چنین خوانی مقام خام نیستخام را جز آتش هجر و فراقکی پزد کی وارهاند از نفاقرفت آن مسکین و سالی در سفردر فراق دوست سوزید از شررپخته گشت آن سوخته پس باز گشتباز گرد خانه انباز گشتحلقه زد بر در بصد ترس و ادبتا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لببانگ زد یارش که بر در کیست آنگفت بر در هم توی ای دلستانگفت اکنون چون منی ای من درآنیست گنجایی دو من را در سرااین هشت بیت از این شعر در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
شاهین
۱۳۹۸/۱۰/۰۵ - ۰۴:۳۹:۳۸
با عرض سلام و خسته نباشید خواستم بگم که بعد از بیت خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق یک بیت هست که در نسخه های معتبر دیدم به این مضمون؛ چون تویی تو هنوز از تو نرفت سوختن باید تو را در نار و تفت؛ بعد از این بیت میشود رفت آن مسکین و سالی.... ممنون و متشکرم.
user_image
شهرام یغمایی
۱۳۹۸/۱۱/۱۲ - ۰۵:۲۳:۴۸
با سلام مصرع دوم بیت هشتم:نیست گنجایی دو من در یک سرا صحیح است.
user_image
سمانه
۱۳۹۹/۰۵/۲۸ - ۲۳:۵۲:۲۴
آن یکی آمد در یاری بزدگفت یارش کیستی ای معتمدگفت من گفتش برو هنگام نیستبر چنین خوانی مقام خام نیستخام را جز آتش هجر و فراقکی پزد کی وارهاند از نفاقرفت آن مسکین و سالی در سفردر فراق دوست سوزید از شررپخته گشت آن سوخته پس باز گشتباز گرد خانه انباز گشتحلقه زد بر در بصد ترس و ادبتا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لببانگ زد یارش که بر در کیست آنگفت بر در هم توی ای دلستانگفت اکنون چون منی ای من درآنیست گنجایی دو من را در سرااین هشت بیت از این شعر در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:پیوند به وبگاه بیرونی/
user_image
عرفان آزادی
۱۴۰۲/۰۴/۱۶ - ۱۸:۱۳:۰۲
من ی جا دیگه این بخش رو خوندم که ی بیت اضافه تر بود و بیت چهارم این بود: چون توئی تو هنوز از تو نرفت سوختن باید تورا در نار و تفت  و بعدش خام را جز آتش هجر و فراق ....
user_image
مائده مجیدی
۱۴۰۲/۰۴/۲۰ - ۰۳:۳۶:۵۹
سلام و درود بر شما پاسداران زبان پارسی  ببخشید اگر بخواهیم شعر رو کپی کنیم برای اشتراک با ایرانیان ایران دوست  به چه شکل باید اقدام کرد ؟
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۹/۰۶ - ۱۷:۲۴:۱۴
  خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق... .  چون توییِ تو هنوز از تن نرفت سوختن باید تو را در نارِ تفت...  
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۹/۰۶ - ۱۷:۲۵:۱۴
  نیست گنجایی دو من در یک سرا...  
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۹/۰۶ - ۱۷:۲۹:۳۳
  ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندرو بی‌حرف می‌روید کلام...  
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۴/۲۰ - ۰۳:۲۰:۰۳
سلام    بیت چهارم وپنجم  در بعضی نسخ اینگونه آمده که با موضوع کاملا درسنخیت است: چون تویی تو هنوز ازتو نرفت  سوختن باید تورا  در نار تفت  رفت آن مسکین وسالی در سفر در فراق دوست سوزید از جگر