مولانا

مولانا

بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد

۱

گفت امیر المؤمنین با آن جوان

که به هنگام نبرد ای پهلوان

۲

چون خدو انداختی در روی من

نفس جنبید و تبه شد خوی من

۳

نیم بهر حق شد و نیمی هوا

شرکت اندر کار حق نبود روا

۴

تو نگاریدهٔ کف مولیستی

آنِ حقی کردهٔ من نیستی

۵

نقش حق را هم به امر حق شکن

بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن

۶

گبر این بشنید و نوری شد پدید

در دل او تا که زناری برید

۷

گفت من تخم جفا می‌کاشتم

من ترا نوعی دگر پنداشتم

۸

تو ترازوی احدخو بوده‌ای

بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای

۹

تو تبار و اصل و خویشم بوده‌ای

تو فروغ شمع کیشم بوده‌ای

۱۰

من غلام آن چراغ چشم‌جو

که چراغت روشنی پذرفت ازو

۱۱

من غلام موج آن دریای نور

که چنین گوهر بر آرد در ظهور

۱۲

عرضه کن بر من شهادت را که من

مر ترا دیدم سرافراز زمن

۱۳

قرب پنجه کس ز خویش و قوم او

عاشقانه سوی دین کردند رو

۱۴

او به تیغ حلم چندین حلق را

وا خرید از تیغ و چندین خلق را

۱۵

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر

بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر

۱۶

ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد

جوشش فکرت از آن افسرده شد

۱۷

گندمی خورشید آدم را کسوف

چون ذنب شعشاع بدری را خسوف

۱۸

اینت لطف دل که از یک مشت گل

ماه او چون می‌شود پروین‌گسل

۱۹

نان چو معنی بود خوردش سود بود

چونک صورت گشت انگیزد جحود

۲۰

همچو خار سبز کاشتر می‌خورد

زان خورش صد نفع و لذت می‌برد

۲۱

چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت

چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت

۲۲

می‌دراند کام و لنجش ای دریغ

کانچنان ورد مربی گشت تیغ

۲۳

نان چو معنی بود، بود آن خار سبز

چونک صورت شد کنون خشکست و گبز

۲۴

تو بدان عادت که او را پیش ازین

خورده بودی ای وجود نازنین

۲۵

بر همان بو می‌خوری این خشک را

بعد از آن کامیخت معنی با ثری

۲۶

گشت خاک‌آمیز و خشک و گوشت‌بر

زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر

۲۷

سخت خاک‌آلود می‌آید سخن

آب تیره شد سر چه بند کن

۲۸

تا خدایش باز صاف و خوش کند

او که تیره کرد هم صافش کند

۲۹

صبر آرد آرزو را نه شتاب

صبر کن والله اعلم بالصواب

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 112
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۰۴
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۷۳
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۲۰
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۲ - ۱۸:۱۳:۱۹
بیت سوم بهر را با شرکت اورده است به لری همبهری یعنی مشارکت .برای share لغت بهر خوب است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۲ - ۱۸:۱۴:۳۱
بیت 9 اصل به عربی یعنی ریشه
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۲ - ۱۸:۱۶:۱۰
برای صاف افزون بر پالوده بی گره را هم داریم .
user_image
نبی اله اراضی جمکرانی
۱۳۹۳/۱۰/۳۰ - ۰۳:۳۲:۲۸
آیا قبل از مولانا کس دیگری هم به این داستان اشاره کرده از کجا پیگیر شوم
user_image
هادی رنجبران
۱۳۹۵/۰۹/۰۱ - ۱۲:۳۹:۱۴
تمام دیالوگ های حکایت از "علی آموز اخلاص عمل" که از دو طرف نقل می شود گفتار خود مولاناست. چرا که بیت " خوشتر آن باشد که سر دلبران/گفته آید در حدیث دیگران" به قول خانم آن ماری شامل کلید فهم مثنوی است. لبته اکثر دیالوگ های موجود در مثنوی چنین اند.
user_image
حمید بخشمند
۱۳۹۷/۰۷/۲۵ - ۰۱:۱۱:۲۸
سه بیت آخر دفتر اوّل مثنوی نشان می‌دهد که مجلس مولانا اواخر، دیگر آن کشش سابق را ندارد. این وضع و حال یحتمل ناشی از وضع و حال حسام‌الدین بوده است. چنین وضعی طبیعی است که در گوینده (مولانا) هم بی‌تأثیر نباشد. لذا چون مستمع (حسام‌الدین) و ای بسا مستمعان دیگر (اهل مجلس) را دور از حال و احوال پیشین می‌یابد، بالطبع چشمة جوشان ذهن مولانا صافی پیشین را از دست می‌دهد:سخت خاک‌آلود می‌آید سُخُنآب تیره شد، سرِ چَه بند کنتا خدایش باز صاف و خَوش کنداو که تیره کرد هم صافش کندصبر آرد آرزو را نه شتابصیر کن والله اعلم بالصوابمولانا با این سه بیت دفتر اول را به‌اتمام می‌رساند و دیگر ادامه نمی‌دهد. بعد از آن به‌ گفته‌ی خودش صبوری پیشه می‌کند. آغاز دفتر دوم نشان می‌دهد که این صبوری دو سال طول می‌کشد، و ظاهراً دلیل وقفه‌ی پیش‌آمده هم احوال حسام‌الدین چلبی بوده است:چون به‌معراج حقایق رفته بودبی‌بهارش غنچه‌ها نشکفته بود
user_image
nabavar
۱۴۰۰/۰۲/۰۴ - ۰۳:۵۲:۰۸
گفت امیر المؤمنین با آن جوانکه به هنگام نبرد ای پهلوانچون خدو انداختی در روی مننفس جنبید و تبه شد خوی منمنظور از جوان عمروبن عبدود است که مردانه از اسب پیاده شد و زمانی که دید علی بن ابیطالب پیاده است و گفت از مردانگی و مروت به دور است که سواره با پیاده ای نبرد کنم چه خوب است که سجایای اخلاقی را نیز ذکر کنیم از: چه دوست و چه دشمن
user_image
کوروش
۱۴۰۲/۰۷/۳۰ - ۱۴:۱۶:۳۶
اینت لطف دل که از یک مشت گل ماه او چون می‌شود پروین‌گسل یعنی چه ؟