
مولانا
بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند
۱
آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند
مر محمد را دهانش کژ بماند
۲
باز آمد کای محمد عفو کن
ای ترا الطاف و علم من لدن
۳
من ترا افسوس میکردم ز جهل
من بدم افسوس را منسوب و اهل
۴
چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد
میلش اندر طعنهٔ پاکان برد
۵
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
۶
چون خدا خواهد کهمان یاری کند
میل ما را جانب زاری کند
۷
ای خنک چشمی که آن گریان اوست
وی همایون دل که آن بریان اوست
۸
آخر هر گریه آخر خندهایست
مرد آخربین مبارک بندهایست
۹
هر کجا آب روان سبزه بود
هر کجا اشکی روان رحمت شود
۱۰
باش چون دولاب نالان چشم تر
تا ز صحن جانت بر روید خضر
۱۱
اشک خواهی رحم کن بر اشکبار
رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
امین کیخا
حامد کهن دل
کتایون فرهادی
علی زینلی
در سکوت