
مولانا
بخش ۴ - از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در میرسید
بیشری و بیع و بیگفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زلهها برداشتند
لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
تصاویر و صوت


نظرات
محمد یحیی طنین
عبدالمنان فطرت افغانستان
شریف الله نصیر از کابل افغانستان
محمد نادر
شکوه
امین کیخا
غلامرضا نوریان
غلامرضا نوریان
غلامرضا نوریان
اطلسی
سلیمی
آذردیماهی
ابراهیم
روفیا
سلمان متین روحانی
روفیا
روفیا
علیرضا خطیب زاده
سلمان متین روحانی
علیرضا نیکزاد
مسلم یوسفی
مسلم یوسفی
میترا
فرشاد راد
شاهرخ شهیر
mohammad ghanbar
کمال
منصور پویان
حاجی نیا
عرفان
شهزاده احسان فتاح
مجتبی صفی خانی
پروانه
محمدعلی
شیخ حسن
متین
کتایون فرهادی
محمد
برگ بی برگی
دکتر صحافیان
حامد
سیما
بهزاد
شاه شمشاد قدان
ملیکا رضایی
محمد علی صفدری
در سکوت
محمد رضوانی
پاسخ سوال فوق در ۴ بیت آخر توسط خود مولانا به صراحت بیان میشود : مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » چهار کس را داد مردی یک درم هریکی افتاده از شهری به هم فارسی و رومی و ترک و عرب جمله با هم در نزاع و درغضب فارسی گفتا ازین چو وارهیم بیاکاین را به انگوری دهیم آن یکی دیگر عرب بود گفت لا من عنب خواهم نه انگور دغا "آن یکی ترکی بُد و گفت ای گُزُم! من نمی خواهم عِنَب خواهم اُزُم" رومی را گفتا ترک کن این قیل را خواهم من استافیل را در تنازع آن نفر جنگی شدند که ز سر نامها غافل بدند مشت بر هم میزدند از ابلهی پر بدند از جهل و از دانش تهی صاحب سری عزیزی صد زبان گر بدی آنجا بدادی صلحشان پس بگفتی او که من زین یک درم آرزوی جمله تان را میدهم چونک بسپارید دل را بی دغل این درمتان میکند چندین عمل یک درمتان میشود چار المراد چار دشمن میشود یک ز اتحاد گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق گفت من آرد شما را اتفاق پس شما خاموش باشید انصتوا تا زبانتان من شوم در گفت و گو گر سخنتان مینماید یک نمط در اثر مایهٔ نزاعست و سخط ...و پس ریای شیخ به از اخلاص ماست کز بصیرت باشد آن وین از عماست از حدیث شیخ جمعیت رسد تفرقه آرد دم اهل حسد شعله نفاق و تفرقه بین آحاد بشر از قرن ۱۵ میلادی به این سو مشتعل شد. سیک مسلمان کشت و مسلمان تشنه به خون سیک .جنگ و کشتارهای نوبه ای شیعه و سنی خلق شد. خاورمیانه آذین بسته از کبر ونخوت و الوده به صدها مدعی است که چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. این دکاندآران، دنیای خاورمیانه را آکنده از متعصبان عربده زنی کرده اند که با نام خدا انسان میکشند و بهشت میخرند وهیچخدایی جز خود را نمی بینند .و در کمال بی خودی خود را اشرف موجودات می پندارند. مولوی گاه عصبانی با این بهشت فروشان و مردمان زمانه شان صحبت میکند : هر چه گفتم هم بقدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست نگاهی به تم وحدت وجود pantheism از بزرگان ایران با درونمایه وزین باور به تجلی حضرت حق در تمام موجودات و اشیای این جهان همان درونمایه ای شد که غربیها نیک شنیدند و نیک اندیشیدند و از محتوای پرمایه همین تم وحدت وجود گزاره های مدرن «دهکده جهانی» و «شهروند جهانی» را بازسازی کردند و امروز مفتخر به یک خوب زیستن شده اند . متعاقب آن گزاره های بعدی «اروپای واحد» و «برداشتن مرزها» و «ویزای شینگن» نمونه های وزین از حقیقتی است که پیامهای جهانی مولانا و تم وحدت وجود و ...توسط غربیها به فکرت شنیده و عمل شد. پس چندان با عدالت منافات ندارد که مولوی وخیام وسعدی و فردوسی و حافظ و نظامی به دیگر سرزمینها مهاجرت کرده و مقیم این کشورها شده اند. آنان میزبانان خوشرو و سخاوتمند بر خوان بی دریغ و پر کرمی هستند که هر کس بر آن میهمان شود از او نمیپرسند «اهل کدام سرزمین هستی» « دین تو و آیین تو چیست؟ » پس ناز شست ژاپن و غربیها که کبر و منی نکردند . آنان لایق خردمندی هستند که بزرگان ما فریاد زده اند و ما کر هستیم. به قول دوستی که میگفت : بدنبال یک گوش در عالم کر پایان مقاله
امیرحسین منصوری