
مولانا
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
این عجایب دید آن شاه جهود
جز که طنز و جز که انکارش نبود
ناصحان گفتند از حد مگذران
مرکب استیزه را چندین مران
ناصحان را دست بست و بند کرد
ظلم را پیوند در پیوند کرد
بانگ آمد کار چون اینجا رسید
پای دار ای سگ که قهر ما رسید
بعد از آن آتش چهل گز بر فروخت
حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
اصل ایشان بود آتش ز ابتدا
سوی اصل خویش رفتند انتها
هم ز آتش زاده بودند آن فریق
جزوها را سوی کل باشد طریق
آتشی بودند مؤمن سوز و بس
سوخت خود را آتش ایشان چو خس
آنک بودست امه الهاویه
هاویه آمد مرورا زاویه
مادر فرزند جویان ویست
اصلها مر فرعها را در پیست
آبها در حوض اگر زندانیست
باد نشفش میکند کارکانیست
میرهاند میبرد تا معدنش
اندک اندک تا نبینی بردنش
وین نفس جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا الیه یصعد اطیاب الکلم
صاعدا منا الی حیث علم
ترتقی انفاسنا بالمنتقی
متحفا منا الی دار البقا
ثم تاتینا مکافات المقال
ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
ثم یلجینا الی امثالها
کی ینال العبد مما نالها
هکذی تعرج و تنزل دائما
ذا فلا زلت علیه قائما
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی ماندهست
کان طرف یک روز ذوقی راندهست
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین
ذوق جزو از کل خود باشد ببین
یا مگر آن قابل جنسی بود
چون بدو پیوست جنس او شود
همچو آب و نان که جنس ما نبود
گشت جنس ما و اندر ما فزود
نقش جنسیت ندارد آب و نان
ز اعتبار آخر آن را جنس دان
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما
آن مگر مانند باشد جنس را
آنک مانندست باشد عاریت
عاریت باقی نماند عاقبت
مرغ را گر ذوق آید از صفیر
چونک جنس خود نیابد شد نفیر
تشنه را گر ذوق آید از سراب
چون رسد در وی گریزد جوید آب
مفلسان هم خوش شوند از زر قلب
لیک آن رسوا شود در دار ضرب
تا زر اندودیت از ره نفکند
تا خیال کژ ترا چه نفکند
از کلیله باز جو آن قصه را
واندر آن قصه طلب کن حصه را
تصاویر و صوت

نظرات
جواد
مهدی کاظمی
حامد کهن دل
بهزاد علوی (باب)
کتایون فرهادی
پاسخ به این ذکر و نیایش پاک ، دو چندان پاداش به ما می رسد و این از روی رحمت خداوندی است که شکوهمند و بزرگوار است .شرح و تفسیر بیت 885ثم یلجینا الی امثالها / کی ینال العبد مما نالهاآنگاه حق تعالی ما را به نظایر و امثال آن تسبیح و نیایش باز می گرداند تا بنده به سبب عبادت مجدد ، مراتب و کمال دیگری کسب کند .شرح و تفسیر بیت 886هکذی تعرج و تنزل دایما / ذا فلازلت علیه قایمابدینسان ذکر و تسبیح ما همواره بالا می رود و رحمت حق پائین می آید تا بنده به کمال برسد .شرح و تفسیر بیت 887پارسی گوییم ، یعنی این کشش / ز آن طرف آید که آمد آن چششحالا دیگر باید فارسی حرف بزنیم : این کشش روح انسانی از طرفی می آید که از آنجا طمعی از معرفت چشیده شده باشد .شرح و تفسیر بیت 888چشم هر قومی به سویی مانده است / کان طرف یک روز ، ذوقی رانده استهر قومی چشم به جانبی دوخته است و همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی داشته باشد . [ این بیت به سادگی بیان می دارد که هرکس بدانچه ملایم طبع و سرشت اوست جذب می شود پس کشش ، فرع بر چشش است مثلا وقتی انسان از طعامی می چشد اگر آن طعام ملایم طبع او باشد بدان میل و کشش پیدا می کند . نیکلسون در بیان منظور دو بیت اخیر می گوید : حق تعالی با لطف بیکران خویش به ما احساس و ادراک روحانی ( چشش = ذوق ) عطا فرموده است تا آنکه ما به قدر استعدادی که بدان آفریده شدیم نسبت به او معرفت حاصل کنیم . آنچه ما را به سوی حق می کشد عشق و حکمت الهی است که ما را به هستی در آورد . ]شرح و تفسیر بیت 889ذوق جنس از جنس خود باشد یقین / ذوق جزو از کل خود باشد ببینمسلما همیشه میان یک جنس با جنس هم سنخ خود جاذبه و کششی وجود دارد و اصولا هر جزئی نسبت به کل خود دارای میل و کشش است و تو این حقیقت را باید ببینی . [ بنابراین میان اجزا و کل خود مجانست و الفت وجود دارد و این امر موجب پیوستگی و اتصال آنها می شود . ]شرح و تفسیر بیت 890یا مگر آن قابل جنسی بود / چون بدو پیوست ، جنس او شودیا ممکن است که ظاهرا جنس موجودی با جنس دیگری فرق کند ولی استعداد و قابلیت همجنس شدن با آن را دارد . یعنی همینکه به موجودی دیگر پیوست. با او همجنس شود . [ هر کس بالقوه قابلیت خوب و بد شدن را دارد . اگر شرایط فراهم آید استعداد بالقوه به فعلیت می رسد . ]شرح و تفسیر بیت 891همچو آب و نان که جنس ما نبود / گشت جنس ما و اندر ما فزودبرای مثال ، آب و نان که ظاهرا همجنس انسان نیستند ولی همینکه داخل بدن انسان می شوند همجنس او می گردند و سبب رشد و نمو او می شوند .شرح و تفسیر بیت 892نقش جنسیت ندارد آب و نان / ز اعتبار آخر ، آن را جنس دانآب و نان از لحاظ شکل و صورت ، نقش و جنسیت انسان را ندارد ولی همینکه به بدن انسان داخل شد جزء بدن او می گردد . [ سبب جذب بر چهار گونه است . 1- جذب جنس به جنس خود 2- جذب جزو به کل خود مانند اجزای زمینی که به سوی کره خاکی رود 3- جذب جنسیت بالقوه و آنچه قابل جنسیت است مانند نان و آب و انواع خوردنی ها و آشامیدنیها که بالفعل همجنس انسان نیست ولی پس از هضم شدن جزو بدن او شود 4- پندار و نمایش جنسیت که منشاء جذب دروغین و ناپایدار است که در ابیات بعدی شرح داده می شود . ]شرح و تفسیر بیت 893ور ز غیر جنس باشد ذوق ما / آن مگر مانند باشد جنس را و اگر ذوق و کشش ما متوجه امری شود که با ما همجنس نباشد بلکه فقط صورتا مشابهتی با ما داشته باشد .شرح و تفسیر بیت 894آنکه مانند است ، باشد عاریت / عاریت باقی نماند عاقبتدر ادامه بیت قبل : این ذوق و جذب ظاهری پایدار نمی ماند و از میان می رود زیرا سبب این ذوق تنها مشابهت ظاهری بوده است و چنین چیزی عاریتی و عرضی است و باقی نمی ماند .شرح و تفسیر بیت 895مرغ را گر ذوق آید از صفیر / چونکه جنس خود نیابد ، شد نفیربرای مثال اگر پرنده ای مجذوب آواز صیادی شود به این خیال که او هم پرنده ای همجنس اوست . وقتی به دنبال آن آواز برود و متوجه شود که آواز دهنده انسانی است که به تقلید پرندگان نغمه سرائی می کند ، از او می رمد زیرا آن شخص همجنس پرنده نیست و ای بسا برای صید کردن او نغمه سرائی می کند .شرح و تفسیر بیت 896تشنه را گر ذوق آید از سراب / چون رسد در وی ، گریزد ، جوید آبمثال دیگر : هر گاه شخصی تشنه ، سراب را در بیابان مشاهده کند نسبت به آن میل و جاذبه ای پیدا می کند زیرا سراب همچون آب به نظر می رسد ولی همین که بدان نقطه رسید از آن می گریزد و باز به دنبال آب می رود . [ این هم مثالی بود برای نوع چهارم کشش . ]شرح و تفسیر بیت 897مفلسان گر خوش شوند از زر قلب / لیک آن رسوا شود در دار ضربمثال دیگر : اگرچه گدایان با دریافت سکه های تقلبی شادمان شوند ، ولی وقتی آن سکه ها در ضرابخانه وارد می شود و محک بخورد معلوم می شود که تقلبی بوده است .شرح و تفسیر بیت 898تا زراندودیت از ره نفکند / تا خیال کژ تو را چه نفکندمبادا که سکه های تقلبی فریبت دهد . زنهار تا خیالات ناراست تو را به چاه گمراهی و شقاوت نیفکند . [ ای طالب حقیقت ، بسیارند کسانی که خود را به طلای حرف حق می آرایند ولی حقیقت در باطن آنان ریشه ندارد . مبادا که فریفته این گندم نمایان جو فروش شوی . ]شرح و تفسیر بیت 899از کلیله باز جو آن قصه را / واندر آن قصه طلب کن حصه رابرو آن حکایتی که در بسط این مطلب خواهیم آورد از کتاب کلیله و دمنه بخوان و از آن حکایت بهره ای بگیر . یعنی از آن به قدر ظرفیت و استعدادت نکته های معنوی را دریافت کن .
Akram R
در سکوت