
مولانا
بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را
۱
گفت هر رازی نشاید باز گفت
جفت طاق آید گهی گه طاق جفت
۲
از صفا گر دم زنی با آینه
تیره گردد زود با ما آینه
۳
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
۴
کین سه را خصمست بسیار و عدو
در کمینت ایستد چون داند او
۵
ور بگویی با یکی دو الوداع
کل سر جاوز الاثنین شاع
۶
گر دو سه پرنده را بندی بهم
بر زمین مانند محبوس از الم
۷
مشورت دارند سرپوشیده خوب
در کنایت با غلط افکن مشوب
۸
مشورت کردی پیمبر بستهسر
گفته ایشانش جواب و بیخبر
۹
در مثالی بسته گفتی رای را
تا ندانند خصم از سر پای را
۱۰
او جواب خویش بگرفتی ازو
وز سؤالش مینبردی غیر بو
تصاویر و صوت

نظرات
fatemah faryabi
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
آرمین
محمدش
امین کیخا
امین کیخا
ناشناس
گلی اشرف مدرس
ناشناس
صفا
رضا
سمانه ، م
سمانه ، م
تضمینی
سمانه ، م
امیر
محمد
غلامرضا گوهری
بی نام
پاسخ خود را از اصحاب می گرفت بی آنکه دشمنان و اغیار بویی از آن برند .
مبین
در سکوت
رضا از کرمان