
مولانا
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی مانْد و یک دَیّار نَه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرمنرمک گفت شهر تو کجاست؟
که علاج اهل هر شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت؟
خویشی و پیوستگی با چیستت؟
دست بر نبضش نهاد و یکبهیک
باز میپرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، میکند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود؟ وادِه جواب
خار در دل گر بدیدی هر خسی
دستْ کِی بودی غمان را بر کسی؟
کس به زیر دمِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمیجهد
برجهد، وان خار محکمتر زند
عاقلی باید که خاری برکند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جفته میانداخت، صد جا زخم کرد
آن حکیمِ خارچینْ استاد بود
دست میزد جابجا میآزمود
زان کنیزک بر طریق داستان
باز میپرسید حال دوستان
با حکیمْ او قصهها میگفت فاش
از مُقام و خواجگان و شهر و باش
سوی قصه گفتنش میداشت گوش
سوی نبض و جَستنش میداشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جَهان
او بود مقصود جانش در جهان
دوستان و شهر او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام برد
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یَکبهیَک
باز گفت از جای و از نان و نمک
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
نبض او بر حال خود بُد بیگزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبضْ جست و رویْ سرخ و زرد شد
کز سمرقندیِّ زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصل آن درد و بلا را باز یافت
گفت کوی او کدام است در گُذَر
او سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر
گفت دانستم که رنجت چیست، زود
در خلاصت سِحرها خواهم نمود
شاد باش و فارغ و آمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو میخَورم، تو غم مخَور
بر تو من مشفقترم از صد پدر
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه کند بس جستوجو
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرِّ او سرسبزی بستان شود
زَرّ و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیر کان
وعدهها و لطفهای آن حکیم
کرد آن رنجور را آمن ز بیم
وعدهها باشد حقیقی دلپذیر
وعدهها باشد مجازی تاسهگیر
وعدهٔ اهل کرم گنج روان
وعدهٔ نااهل شد رنج روان
تصاویر و صوت




نظرات
محمد مهاجری
تایماز ق
مهین
علیرضا
محمدش
بی من
فرد
عقیل پورخلیلی
شیون
ناشناس
سراج
کتایون فرهادی
پاسخ بده .شرح و تفسیر بیت 153خار دل را گر بدیدی هر خسی ؟ / دست ، کی بودی غمان را بر کسی ؟اگر قرار بر این بود که هر فرومایه بی مقداری بیماریهای مربوط به روح و روان و قلب و جنان را بشناسد چگونه ممکن بود که غم و اندوه بر دل مردم چیره آید ؟– این بیت از روانشناسانه ترین ابیات مثنوی است . الحق یافتن خارهای روحی کار هر کس نیست گرچه مدعیان بسیارند .شرح و تفسیر بیت 154کس به زیر دم خر خاری نهد / خر نداند دفع آن ، بر می جهدمثال دیگر ، کسی به زیر دم خر خاری می گذارد و خر چون نمی داند چگونه باید آن خار را از بدن خود دور کند با پریشانی شروع به جستن می کند .شرح و تفسیر بیت 155بر جهد وان خار ، محکمتر زند / عاقلی باید که خاری بر کندخر می خواهد آن خار را از بدنش بیرون آورد ولی از روی نادانی می جهد و خار بیشتر در بدنش فرو می رود پس باید فردی عاقل بیاید و آن خار را بیرون آورد .شرح و تفسیر بیت 156خر زبهر دفع خار از سوز و درد / جفته می انداخت ، صد جا زخم کردخر از شدت درد و سوز برای دفع خار از بدنش جفتک می اندازد و صد جای دیگر از بدنش را زخمی می کند .– منظور این است که مردم به سبب عدم معرفت نسبت به مسائل روحی و روانی وقتی دچار رنجی می شوند به جای ریشه یابی ناراحتی خود ، با انجام کارهای نابخردانه روح خود را علیل تر می سازند .شرح و تفسیر بیت 157آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جا به جا می آزمودآن حکیم الهی که امراض روحی را خوب می شناخت بر بدن کنیزک دست می زد و می آزمود تا ریشه بیماری او را بشناسد .شرح و تفسیر بیت 158زان کنیزک بر طریق داستان / باز می پرسید حال دوستانآن حکیم الهی به صورت حکایت از آن کنیزک ، حال دوستانش را می پرسید .شرح و تفسیر بیت 159با حکیم او قصه ها می گفت فاش / از مقام و خواجگان و شهرتاشآن کنیزک آشکارا از ماجرای زندگانیش صحبت می کرد مثلا از خانه (مقام) و بزرگان (خواجگان) و همشهری های (شهرتاش) خود حرف می زد .شرح و تفسیر بیت 160سوی قصه گفتنش می داشت گوش / سوی نبض و جستنش می داشت هوشآن حکیم الهی ضمن آنکه به صحبتهای کنیزک گوش می داد نبض او را نیز با کمال دقت و فراست در دست داشت و متوجه حرکت نبض او بود تا از نوسانات نبض به اسرار درونش پی ببرد .شرح و تفسیر بیت 161تا که نبض از نام کی گردد جهان / او بود مقصود جانش در جهانتا حکیم الهی ببیند نبض کنیزک از شنیدن نام چه کسی حرکتش تندتر می شود ، آن وقت معلوم می شود که مقصود و مطلوب جان کنیزک همان شخص است .شرح و تفسیر بیت 162دوستان شهر او را برشمرد / بعد از آن شهری ، دگر را نام بردحکیم الهی یکی یکی دوستان شهر کنیزک را نام برد و پس از آن نام یک شهر دیگر را ذکر کرد .شرح و تفسیر بیت 163گفت : چون بیرون شدی از شهر خویش ؟ / در کدامین شهر بودستی تو بیش ؟حکیم الهی به کنیزک گفت : وقتی که از شهر خود بیرون رفتی در کدام شهر بیشتر اقامت کردی .شرح و تفسیر بیت 164نام شهری گفت و زان هم درگذشت / رنگ رو و نبض او دیگر نگشتحکیم الهی نام یک شهر را نیز بر زبان آورد و از آن گذشت ولی رنگ صورت و نبض کنیزک از شنیدن آن هیچ تغییری نکرد .شرح و تفسیر بیت 165خواجگان و شهرها را یک به یک / باز گفت از جای و از نان و نمکحکیم الهی نام خواجه ها و روسا و شهرهای مختلف را یک به یک یاد کرد و از آنجا و نان ونمکی که با هم خورده بودند سخن گفت .شرح و تفسیر بیت 166شهر شهر و خانه خانه قصه کرد / نی رگش جنبید و نی رخ گشت زردحکیم الهی دید با اجمال گوئی مرادش حاصل نمی آید ، پس شروع کرد به طور مفصل از هر شهر و خانه بصورت جداگانه پرسید ولی باز نه رگ کنیزک جنبید و نه رنگ رخساره اش زرد شد .شرح و تفسیر بیت 167نبض او بر جای خود بد بی گزند / تا بپرسید از سمرقند چو قندنبض کنیزک به حال عادی خود بود تا اینکه حکیم از شهر سمرقند که برای کنیزک خاطرات شیرین داشت ذکری به میان آورد .– پیشینیان سمرقند را به سبب کثرت باغها و سرسبزی یکی از چهار بهشت روی زمین انگاشته اند ، جنات اربعه عبارتند از : غوطه دمشق ، شعب بوان در فارس ، ابله در بصره و صغد سمرقند . مولانا نیز چندی در شهر سمرقند مقیم بوده که شاید تشبیه سمرقند به قند ، خاطرات ایام کودکی او می باشد .شرح و تفسیر بیت 168نبض ، جست و روی سرخ و زرد شد / کز سمرقندی زرگر فرد شد همینکه حکیم الهی از سمرقند و اوصاف آن سخن گفت . نبض او جهید و رویش از عشق و دوستی به زرگر سمرقندی سرخ و زرد شد زیرا که آن کنیزک از زرگری ساکن در سمرقند جدا افتاده بود و به درد هجران و فراق دچار شده بود .شرح و تفسیر بیت 169چون ز رنجور ، آن حکیم این راز یافت / اصل آن درد و بلا را باز یافتهمینکه آن حکیم الهی از راز بیماری آن کنیزک آگاه شد ، به اصل و حقیقت آن درد و بلا پی برد و دانست که کنیزک بیمار عشق است .شرح و تفسیر بیت 170شرح و تفسیر بیت 171گفت : دانستم که رنجت چیست ، زود / در خلاصت سحرها خواهم نمودحکیم الهی گفت : فهمیدم که بیماری تو چیست و هر چه زودتر از رهانیدن تو از آن بیماری معجزاتی خواهم کرد .– طبیب روحانی و طبیب جسمانی هر دو باید پس از تشخیص بیماری مژده شفا و سلامتی به بیمار بدهند تا بیمار تقویت روحی شود و بتواند با بیماری مقابله کند .شرح و تفسیر بیت 172شاد باش و فارغ و ایمن که من / آن کنم با تو که باران ، با چمنآن حکیم الهی به کنیزک گفت : شادمان و آسوده خاطر باش که من با تو همان کاری را کنم که باران با چمن می کند . یعنی همانطور که باران حیات و طراوت به چمن می بخشد ، من نیز به روح افسرده تو را تازگی و طراوت دهم .شرح و تفسیر بیت 173من غم تو می خورم تو غم مخور / بر تو من مشفق ترم از صد پدرحکیم گفت : من غمخوار تو هستم و دیگر لازم نیست اندوهگین شوی زیرا که من از صد پدر مهربان نسبت به تو مهربانترم .شرح و تفسیر بیت 174هان هان این راز را با کس مگو / گر چه از تو شه کند بس جستجوحکیم گفت : به هوش باش که مبادا این راز را به کسی گوئی ولو اینکه شاه از تو بسیار پرس و جو کند .شرح و تفسیر بیت 175گورخانه راز تو چون دل شود / آن مرادت زودتر حاصل شوداگر دل مقبره اسرارت باشد یعنی اگر راز خود را در دلت پنهان داری و به کس نگوئی ، مرادت زودتر حاصل خواهد شد .شرح و تفسیر بیت 176گفت پیغمبر که هر که سر نهفت / زود گردد با مراد خویش جفتحضرت محمد ( ص ) فرموده است : هر کس رازش را نهان دارد ، زود به مقصودش برسد . ( اشاره به حدیث ، نیازهای خود را با پوشاندن آنها برآورید که هر صاحب نعمتی مورد حسادت است )شرح و تفسیر بیت 177دانه ها چون در زمین پنهان شود / سر آن سرسبزی بستان شودبرای مثال ، اگر دانه ها در دل خاک پنهان شود ، سر آن سبب سرسبز شدن باغ و بوستان است . ( یعنی سبزیهائی که در باغها دیده می شود در واقع اسرار آن دانه هائی است که در دل خاک مدفون شده است )شرح و تفسیر بیت 178زر و نقره گر نبودندی نهان / پرورش کی یافتندی زیر کانمثال دیگر ، اگر طلا و نقره در زیر زمین نهان نمی شد ، چگونه ممکن بود که درون معدن پرورش یابند .شرح و تفسیر بیت 179وعده ها و لطف های آن حکیم / کرد آن رنجور را ایمن ز بیموعده های صادقانه آن حکیم الهی ، کنیزک بیمار را از بیم و خوف ایمن کرد .شرح و تفسیر بیت 180وعده ها باشد حقیقی ، دلپذیر / وعده ها باشد مجازی ، تاسه گیروعده های حقیقی و راستین دلپذیر است . یعنی هر وعده ای که صادق باشد موجب آرامش دل شود ولی وعده های دروغین موجب پریشان خاطری و اندوه گردد .– تاسه گیر به معنی خفقان آور ، مجازا چیزی که پریشانی و بی قراری آورد .شرح و تفسیر بیت 181وعده اهل کرم نقد روان / وعده نااهل شد رنج روانوعده مردم بزرگوار و کریم همچون گنج قارون ( گنج روان ) است اما وعده مردم نالایق موجب کدورت قلب و تیرگی روح می شود .
برگ بی برگی
حمیده الهیاری
مجتبی ص
حمیدرضا
در سکوت
رضا چمانی فر
سردار شمس آوری