
مولانا
بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش
۱
شیر گفتش تو ز اسباب مرض
این سبب گو خاص کاینستم غرض
۲
گفت آن شیر اندرین چه ساکنست
اندرین قلعه ز آفات آمنست
۳
قعر چه بگزید هر که عاقلست
زانک در خلوت صفاهای دلست
۴
ظلمتِ چَه بِه که ظلمتهای خلق
سر نبُرد آنکس که گیرد پای خلق
۵
گفت پیش آ زخمم او را قاهرست
تو ببین کان شیر در چَه حاضرست
۶
گفت من سوزیدهام زان آتشی
تو مگر اندر برِ خویشم کشی
۷
تا به پشت تو من ای کان کرم
چشم بگشایم بِچَه در بنگرم
تصاویر و صوت


نظرات
علیرضا خطیب زاده
مهدی کاظمی
مهدی کاظمی
دکتر صحافیان
بی نام
در سکوت