
مولانا
بخش ۸ - دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه
۱
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد
شاه را زان شمّهای آگاه کرد
۲
گفت تدبیر آن بوَد کان مرد را
حاضر آریم از پی این درد را
۳
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور
تصاویر و صوت


نظرات
علیرضا
با سلام احمد
کتایون فرهادی
در سکوت