
مولانا
بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
۱
گفت یا عمر چه حکمت بود و سِر
حبس آن صافی درین جای کدر
۲
آب صافی در گِلی پنهان شده
جان صافی بستهٔ ابدان شده
۳
گفت تو بحثی شگرفی میکنی
معنیی را بند حرفی میکنی
۴
حبس کردی معنی آزاد را
بند حرفی کردهای تو یاد را
۵
از برای فایده این کردهای
تو که خود از فایده در پردهای
۶
آنک از وی فایده زاییده شد
چون نبیند آنچ ما را دیده شد
۷
صد هزاران فایدهست و هر یکی
صد هزاران پیش آن یک اندکی
۸
آن دم نطقت که جزو جزوهاست
فایده شد کُلِ کُل خالی چراست
۹
تو که جزوی کار تو با فایدهست
پس چرا در طعن کل آری تو دست
۱۰
گفت را گر فایده نبود مگو
ور بود هل اعتراض و شکر جو
۱۱
شکر یزدان طوق هر گردن بود
نی جدال و رو ترش کردن بود
۱۲
گر ترشرو بودن آمد شکر و بس
پس چو سرکه شکرگویی نیست کس
۱۳
سرکه را گر راه باید در جگر
گو بشو سرکنگبین او از شکر
۱۴
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی کاظمی
مهدی کاظمی
بی نام
پاسخ گفت : تو بحثی شگفت انگیز و عجیب مطرح کردی . تو در واقع معنایی را به زنجیر حروف و کلمات درآورده ای . تا به واسطه آن حروف و کلمات معنای نهفته در آن را به ظهور برسانی و مخاطبان از طریق حروف و کلماتی که می گویی به معنا و مقصودی پی ببرند . [ حکیم سبزواری گوید : ارواح همان معانی است و ابدان همان عبارات . (شرح اسرار ، ص 53) . ” شگرف = عجیب – شگفت ” ]شرح و تفسیر بیت 1518حبس کردی معنئی آزاد را / بند حرفی کرده ای تو باد راتو معنایی را که ذاتا مطق و نامعین است در بند و قالب الفاظ آورده ای و باد نفس را در قالب الفاظ وارد ساخته ای تا با کلمات مقاصد خود را به دیگران تفهیم کنی . [ مراد از باد در اینجا معنی است به واسطه آنکه مرئی نیست . ]شرح و تفسیر بیت 1519از برای فایده این کرده ای / تو که خود از فایده در پرده ایروشن است که تو این کار و سوال را برای فایده اش کرده ای . در حالیکه تو از فایده حقیقی که به دست حضرت حق تحقق یافته است در حجاب غفلتی .شرح و تفسیر بیت 1520آنکه از وی فایده زاییده شد / چون نبیند آنچه ما را دیده شد ؟آن خداوندی که همه فایده ها از او پدید آمده چگونه ممکن است . آنچه را ما می بینیم او ببیند ؟شرح و تفسیر بیت 1521صد هزاران فایده ست و هر یکی / صد هزاران پیش آن یک ، اندکیدر حبس کردن معنی در لفظ نیز فواید بی شماری نهفته است . اما این فواید بی شمار در مقایسه با فایده درآمدن جان به کالبد بسیار کم است .شرح و تفسیر بیت 1522آن دم نطقت که جزو جزوهاست / فایده شد ، کل کل ، خالی چراست ؟از کلامی که برای تفهیم مقصودت بکار می بری در شمار اجزای ناچیزی از این جهان هستی است و در عین حال متضمن این همه فایده است . آیا درآمدن روح به جسم که نمایه ای از کل جهان هستی است مگر ممکن است که بی فایده باشد .شرح و تفسیر بیت 1523تو که جزوی ، کار تو با فایده ست / پس چرا در طعن کا ، آری تو دستتو با ابنکه وجودی جزیی و ناچیز به شمار می آیی . همواره کار تو توام با فایده است . پس چطور ممکن است که در فایده تعلق روح به بدن خدشه و ایراد در می آوری ؟ ” دست آوردن = دخل و تصرف کردن)شرح و تفسیر بیت 1524گفت را ، گر فایده نبود ، مگو / ور بود ، هل اعتراض و شکر جواگر سخن فایده ای ندارد . آنرا مگو و اگر در سخنت فایده ای می بینی پس اعتراض را کنار بگذار و شکر حق را به جای آر . ” هل = فعل امر از مصدر هشتن است به معنی ترک کردن ” [ در ده بیت اخیر از زبان فرستاده قیصر روم این مسئله مطرح شد که راز و حکمت تعلق روح به بدن چیست ؟ چرا روح مجرد در بند و قفس کالبد عنصری درآمد و در آن مقید شد ؟ اگر کسی پیرو مذهب اشعری باشد . این سوال یک جواب کلی دارد و آن اینکه اصولا فعل حق معلل به اغراض نیست . چرا که هر غرضی ، فرع بر حاجت داشتن است و چون خداوند از هر گونه حاجت مبراست . پس غرضی نمی توان برای تعلق روح به جسم ذکر کرد . مولانا گر چه ظاهرا جواب این سوال را مسکوت نهاده . اما با فراستی تمام ضمن ابیاتی چند فایده تعلق روح به جسم را ذکر کرده است . مولانا بدین سوال دو نوع جواب می دهد . یکی تلویحی ایجابی و دیگری جواب نقضی که در ابیات 1517 ، 1518 ، 1520 ، 1521 آمده است .– جواب موجز مولانا بدین قرار است ، تو مقصود نامرئی خود را در قالب کلمات نمایش می دهی . وقتی فایده سخن گفتن ، اظهار مافی الضمیر است . تعلق روح به جسم نیز فوایدی دارد . اما یکی از آن فایده ها این است که صفات الهی را منعکس می کند . پس جواب مولانا در واقع مبتنی است بر حدیث کنز که خداوند دوست داشت که شناخته شود . اما جواب نقضی مولانا که در بیت 1522 آمده این است که وقتی اجزاء این عالم ، متضمن فایده است . پس مسلما خود کل فواید بیشماری دارد . ]– در باب نفس ناطقه و جان مجرد او . مولانا و گروهی از عرفا و فلاسفه ، نفس را روحانیة الحدوث ، جسمانیة البقا می دانند . یعنی معتقدند که روح لطیف در آغاز وجودش ، روحانی و پاک بوده و چون به کالبد عنصری تعلق گرفته ، رنگ و حلیه جسمانی یافته است و این تلوث همچنان ادامه دارد تا زندگی دنیوی به سر آید . و پیوند روح و جسم از هم بگسلد . دوباره روح به عالم روحانی در خواهد پیوست . این عقیده بر خلاف عقیده حکما و فلاسفه ای است که می گویند : روح ، جسمانیة الحدوث ، روحانیة البقا است . یعنی نفس در آغاز حدوثش مانند سایر قوای جسم تدریجا بر اثر جرکت جوهری ، استکمال می یابد و به مقام تجرید و تجرد روحانی می رسد .شرح و تفسیر بیت 1525شکر یزدان ، طوق هر گردون بود / نی جدال و رو ترش کردن بودشکر و سپاس حق تعالی مانند طوقی است در هر گردنی ، یعنی واجب است که همگان ، سپاس خدا گویند . پس ستیز و روی در هم کشیدن ، شکر شمرده نیاید . [ پس اگر منعم حقیقی یعنی حضرت حق ، تو را به بلایی اندر ساخت اعتراض مکن و سخنان گلایه آمیز مگو . ” طوق = گردن بند ” ]شرح و تفسیر بیت 1526گر ترش رو بودن آمد شکر و بس / پس چو سرکه ، شکر گویی نیست کساگر شکر کردن همان روی در هم کشیدن باشد . پس همگان مانند سرکه ، ترش و گرفته بودند و شکر بجا نمی آوردند . زیرا ذات سرکه هیچگاه ترش رویی را از دست نمی دهد . [ پس شخص سپاسگزار هرگز در پی اعتراض و اخم آلودگی برنمی آید و رضا به قضا می دهد . ]شرح و تفسیر بیت 1527سرکه را گر راه باید در جگر / گو : بشو سرکنگبین ، او از شکراگر سرکه بخواهد راه به جگر پیدا کند و مطبوع طبع آدمیان شود . به سرکه بگو که باید با شکر درآمیزی و به سرکنگبین تبدیل شوی . [ همینطور ناسپاسان نیز باید ترش رویی و اعتراض را با انگبین شکر درآمیزند تا مقبول درگاه الهی شوند و بدان منزل راه یابند . بنابراین مولانا در ابیات اخیر فرمود : سپاسگزاری با خصومت و اعتراض و اظهار ناخرسندی در نمی سازد . پس جدل کردن اهل قیل و قال و عبوس الوجه بودن زهاد خشک و مغرور که گویی با جهان و جهانیان در خصومت اند با حقیقت شکر منافات دارد . ]شرح و تفسیر بیت 1528معنی اندر شعر ، جز با خبط نیست / چون فلاسنگ است ، اندر خبط نیستمعانی را در قالب شعر گنجاندن از لغزش و خطا مصون نیست و این کار درست مانند پرتاب کردن سنگ با فلاخن است که مسلما نشانه روی و هدف گیری با فلاخن ، دقیق نیست و چه بسا که به هدف نخورد . [ بی گمان همانطور که معانی در نثر می توانند به روشنی بیان شود . در شعر چنین امکانی وجود ندارد زیرا شعر مقید به ضرورت های خاصی از قبیل وزن و قافیه است . خاصه وقتی که بخواهیم در قالب شعر ، معانی والا و فخیمی بگنجانیم که حتی با نثر هم نمی توان آنرا آنطور که باید ادا کرد . ” خبط = اشتباه ” . ” فلاسنگ = فلاخن که وسیله ای است برای پرتاب سنگ ” ]
یگانه
یگانه
کوروش
رضا از کرمان
شهاب عمرانی
در سکوت