مولانا

مولانا

بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن

۱

یک دو پندش داد طوطی بی‌نفاق

بعد از آن گفتش سلام الفراق

۲

خواجه گفتش فی امان الله برو

مر مرا اکنون نمودی راه نو

۳

خواجه با خود گفت کاین پند منست

راه او گیرم که این ره روشن‌ست

۴

جان من کمتر ز طوطی کی بوَد‌؟

جان چنین باید که نیکوپی بود

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 63
عندلیب :

نظرات

user_image
مصطفی
۱۳۹۴/۰۳/۱۷ - ۰۵:۱۱:۱۱
شعر کاملا گویا است، ولی می‌توان گفت مولوی بزرگوار این پند و درس زندگی را به زیبا ترین نحو از زبان تاجر به انسان‌ها در طول تاریخ می‌گوید:جان من کمتر ز طوطی کی بودجان چنین باید که نیکوپی بود
user_image
مهدی کاظمی
۱۳۹۶/۰۸/۲۹ - ۰۲:۴۲:۴۴
طوطی خوش طبع داستان ما به بازرگان یکی دو پند داد و سپس سلامی بر او داد و گفت میان من و تو جدایی و دوریی است خواجه هم در جواب گفت در پناه حق باشی و بمن راه و رسم تازه ای اموختی ...خواجه با خودش گفت این درسی است که من باید بیاموزم و این راه رهایی از قفس امیال و خواهشهای زندگی است مگر جان من از این طوطی کمتره؟ جانی که جویای ازادی از اسارت نفس انسانییه بسیار خجسته و مبارکه ....
user_image
مهدی کاظمی
۱۳۹۶/۰۸/۲۹ - ۰۲:۴۳:۳۵
جانی که جدا گردد جویای خدا گردد او بوالعجبی باشد او نادره ای باشد انکس که چنین باشد باروح قرین باشد در ساعت جان دادن اورا طربی باشد
user_image
در سکوت
۱۴۰۲/۱۱/۰۱ - ۰۸:۱۸:۴۹
مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید