مولانا

مولانا

بخش ۱ - سر آغاز

۱

مدتی این مثنوی تأخیر شد

مهلتی بایست تا خون شیر شد

۲

تا نزاید بخت تو فرزند نو

خون نگردد شیر‌ِ شیرین‌، خوش شنو

۳

چون ضیاء‌الحق حسام‌الدین عنان

باز گردانید ز اوج آسمان

۴

چون به معراج حقایق رفته بود

بی‌بهارش غنچه‌ها ناکَفته بود

۵

چون ز دریا سوی ساحل بازگشت

چنگ شعر مثنوی با‌ساز گشت

۶

مثنوی که صیقل ارواح بود

بازگشتش روز استفتاح بود

۷

مطلع تاریخ این سودا و سود

سال اندر ششصد و شصت و دو بود

۸

بلبلی زینجا برفت و بازگشت

بهر صید این معانی باز گشت

۹

ساعد شَه مسکن این باز باد

تا ابد بر خلق این در باز باد

۱۰

آفت این در هوا و شهوت است

ورنه اینجا شربت اندر شربت است

۱۱

این دهان بربند تا بینی عیان

چشم‌بند آن جهان حلق و دهان

۱۲

ای دهان تو خود دهانهٔ دوزخی

وی جهان تو بر مثال برزخی

۱۳

نور باقی پهلوی دنیای دون

شیر صافی پهلوی جوهای خون

۱۴

چون درو گامی زنی بی احتیاط

شیر تو خون می‌شود از اختلاط

۱۵

یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس

شد فراق صدر جنّت طوق نفس

۱۶

همچو دیو از وی فرشته می‌گریخت

بهر نانی چند آب چشم ریخت

۱۷

گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود

لیک آن مو در دو دیده رسته بود

۱۸

بود آدم دیدهٔ نور قدیم

موی در دیده بود کوه عظیم

۱۹

گر در آن آدم بکردی مشورت

در پشیمانی نگفتی معذرت

۲۰

زانک با عقلی چو عقلی جفت شد

مانع بد فعلی و بد گفت شد

۲۱

نفس با نفس دگر چون یار شد

عقل جزوی عاطل و بی‌کار شد

۲۲

چون ز تنهایی تو نومیدی شوی

زیر سایهٔ یار خورشیدی شوی

۲۳

رو بجو یار خدایی را تو زود

چون چنان کردی خدا یار تو بود

۲۴

آنک در خلوت نظر بر دوخته‌ست

آخر آن را هم ز یار آموخته‌ست

۲۵

خلوت از اغیار باید نه ز یار

پوستین بهر دی آمد نه بهار

۲۶

عقل با عقل دگر دوتا شود

نور افزون گشت و ره پیدا شود

۲۷

نفس با نفس دگر خندان شود

ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود

۲۸

یار چشم تست ای مرد شکار

از خس و خاشاک او را پاک دار

۲۹

هین به جاروبِ زبان گردی مکن

چشم را از خس ره‌آوردی مکن

۳۰

چون که مؤمن آینهٔ مؤمن بود

روی او ز آلودگی ایمن بود

۳۱

یار آیینه‌ست جان را در حزن

در رخ آیینه ای جان دم مزن

۳۲

تا نپوشد روی خود را در دمت

دم فرو خوردن بباید هر دمت

۳۳

کم ز خاکی چونک خاکی یار یافت

از بهاری صد هزار انوار یافت

۳۴

آن درختی کو شود با یار جفت

از هوای خوش ز سر تا پا شکفت

۳۵

در خزان چون دید او یار خلاف

در کشید او رو و سر زیر لحاف

۳۶

گفت یار بد بلا آشفتن است

چونک او آمد طریقم خفتن است

۳۷

پس بخسپم باشم از اصحاب کهف

به ز دقیانوس آن محبوس لهف

۳۸

یقظه‌شان مصروف دقیانوس بود

خوابشان سرمایهٔ ناموس بود

۳۹

خواب بیداری‌ست چون با دانش‌است

وای بیداری که با نادان نشست

۴۰

چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند

بلبلان پنهان شدند و تن زدند

۴۱

زانک بی‌گلزار بلبل خامش است

غیبت خورشید بیداری‌کش است

۴۲

آفتابا ترک این گلشن کنی

تا که تحت‌الارض را روشن کنی

۴۳

آفتاب معرفت را نقل نیست

مشرق او غیر جان و عقل نیست

۴۴

خاصه خورشید ِ‌کمالی کان سری‌ست

روز و شب کردار او روشن‌گری‌ست

۴۵

مطلع شمس آی گر اسکندری

بعد از آن هرجا روی نیکو فری

۴۶

بعد از آن هر‌جا روی مشرق شود

شرق‌ها بر مغربت عاشق شود

۴۷

حس خفاشت سوی مغرب دوان

حس درپاشت سوی مشرق روان

۴۸

راه حس راه خرانست ای سوار

ای خران را تو مزاحم‌، شرم دار

۴۹

پنج حسی هست جز این پنج حس

آن چو زر سرخ و این حسها چو مس

۵۰

اندر آن بازار که‌اهل محشرند

حس مس را چون حس زر کی خرند‌؟

۵۱

حس ابدان قوُت ظلمت می‌خورد

حس جان از آفتابی می‌چرد

۵۲

ای ببرده رخت حسها سوی غیب

دست چون موسی برون آور ز جیب

۵۳

ای صفاتت آفتاب معرفت

و آفتاب چرخ بند یک صفت

۵۴

گاه خورشیدی و گه دریا شوی

گاه کوه قاف و گه عنقا شوی

۵۵

تو نه این باشی نه آن در ذات خویش

ای فزون از وهم‌ها وز بیش بیش

۵۶

روح با علمست و با عقلست یار

روح را با تازی و ترکی چه کار‌؟

۵۷

از تو ای بی‌نقش با چندین صور

هم مشبه هم موحد خیره‌سر

۵۸

گه مشبه را موحد می‌کند

گه موحد را صور ره می‌زند

۵۹

گه ترا گوید ز مستی بوالحسن

یا صغیر السن یا رطب البدن

۶۰

گاه نقش خویش ویران می‌کند

آن پی تنزیه جانان می‌کند

۶۱

چشم حس را هست مذهب اعتزال

دیدهٔ عقلست سنی در وصال

۶۲

سخرهٔ حس‌اند اهل اعتزال

خویش را سنی نمایند از ضلال

۶۳

هر که بیرون شد ز حس سنی وی‌است

اهل بینش چشم عقل خوش‌پی‌است

۶۴

گر بدیدی حس حیوان شاه را

پس بدیدی گاو و خر الله را

۶۵

گر نبودی حس دیگر مر ترا

جز حس حیوان ز بیرون هوا

۶۶

پس بنی‌آدم مکرم کی بدی‌؟

کی به حس مشترک محرم شدی‌؟

۶۷

نامصور یا مصور گفتنت

باطل آمد بی ز صورت رَستنت

۶۸

نامصور یا مصور پیش اوست

کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست

۶۹

گر تو کوری، نیست بر اعمی حرج

ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج

۷۰

پرده‌های دیده را داروی صبر

هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

۷۱

آینهٔ دل چون شود صافی و پاک

نقش‌ها بینی برون از آب و خاک

۷۲

هم ببینی نقش و هم نقاش را

فرش دولت را و هم فراش را

۷۳

چون خلیل آمد خیال یار من

صورتش بت‌، معنی او بت‌شکن

۷۴

شکر یزدان را که چون او شد پدید

در خیالش جان خیال خود بدید

۷۵

خاک درگاهت دلم را می‌فریفت

خاک بر وی کو ز خاکت می‌شکیفت

۷۶

گفتم ار خوبم پذیرم این ازو

ورنه خود خندید بر من زشت‌رو

۷۷

چاره آن باشد که خود را بنگرم

ورنه او خندد مرا من کی خرم

۷۸

او جمیلست و محب للجمال

کی جوان نو گزیند پیر زال

۷۹

خوب خوبی را کند جذب این بدان

طیبات و طیبین بر وی بخوان

۸۰

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

گرم گرمی را کشید و سرد سرد

۸۱

قسم باطل باطلان را می‌کشند

باقیان از باقیان هم سرخوشند

۸۲

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

نوریان مر نوریان را طالب‌اند

۸۳

چشم چون بستی ترا جان کندنیست

چشم را از نور روزن صبر نیست

۸۴

چشم چون بستی تو را تاسه گرفت

نور چشم از نور روزن کی شکفت‌؟

۸۵

تاسهٔ تو جذب نور چشم بود

تا بپیوندد به نور روز زود

۸۶

چشم باز ار تاسه گیرد مر تو را

دان‌که چشم دل ببستی‌، بر گشا

۸۷

آن تقاضای دو چشم دل شناس

کو همی‌جوید ضیای بی‌قیاس

۸۸

چون فراق آن دو نور بی‌ثبات

تاسه آوردت گشادی چشمهات

۸۹

پس فراق آن دو نور پایدار

تاسه می‌آرد مر آن را پاس دار

۹۰

او چو می‌خواند مرا من بنگرم

لایق جذبم و یا بد پیکرم

۹۱

گر لطیفی زشت را در پی کند

تسخری باشد که او بر وی کند

۹۲

کی ببینم روی خود را ای عجب‌؟

تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب‌؟

۹۳

نقش جان خویش من جستم بسی

هیچ می‌ننمود نقشم از کسی

۹۴

گفتم آخر آینه از بهر چیست

تا بداند هر کسی کو چیست و کیست

۹۵

آینهٔ آهن برای پوست‌هاست

آینهٔ سیمای جان سنگی‌بهاست

۹۶

آینهٔ جان نیست الا روی یار

روی آن یاری که باشد زان دیار

۹۷

گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو

رو به دریا‌، کار بر ناید به‌جو

۹۸

زین طلب بنده به کوی تو رسید

درد مریم را به خرمابن کشید

۹۹

دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد

شد دل نادیده غرق دیده شد

۱۰۰

آینهٔ کلی ترا دیدم ابد

دیدم اندر چشم تو من نقش خود

۱۰۱

گفتم آخر خویش را من یافتم

در دو چشمش راه روشن یافتم

۱۰۲

گفت وهمم کان خیال تست هان

ذات خود را از خیال خود بدان

۱۰۳

نقش من از چشم تو آواز داد

که منم تو تو منی در اتحاد

۱۰۴

کاندرین چشم منیر بی زوال

از حقایق راه کی یابد خیال‌؟

۱۰۵

در دو چشم غیر من تو نقش خود

گر ببینی آن خیالی دان و رد

۱۰۶

زانک سرمهٔ نیستی در می‌کشد

باده از تصویر شیطان می‌چشد

۱۰۷

چشمشان خانهٔ خیالست و عدم

نیست‌ها را هست بیند لاجرم

۱۰۸

چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال

خانهٔ هستی‌ست نه خانهٔ خیال

۱۰۹

تا یکی مو باشد از تو پیش چشم

در خیالت گوهری باشد چو یشم

۱۱۰

یشم را آنگه شناسی از گهر

کز خیال خود کنی کلی عبر

۱۱۱

یک حکایت بشنو ای گوهر‌شناس

تا بدانی تو عیان را از قیاس

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 123
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۰۳
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۲۰
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۷۴
بامشاد لطف آبادی :
مبینا جهانشاهی :

نظرات

user_image
صاف
۱۳۸۷/۰۲/۱۷ - ۲۰:۱۱:۱۳
بعد از آن هر جا روی مشرق شودشرقها بر مشرقت عاشق شودخرد عاشق آفتاب بی غروب است:آفتاب معرفت را نقل نیستروز و شب کردار او روشن‌گریست
user_image
علی
۱۳۹۰/۰۱/۲۳ - ۰۹:۱۵:۴۳
در متن آمده:چونکمؤمنآینهٔمؤمنبودپاره‌ی نخست بیت است که به هم چسبیده استدرست آن این است:چون که مؤمن آینه‌ی مؤمن بودبا سپاس از همه‌ی رنج‌های بی‌شمار مؤلفان این برنامه. محمدی
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۴:۴۳:۴۹
امدن سود با سودا بسیار زیباست
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۴:۴۴:۴۰
قیاس می شود هم شماری
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۵:۲۹:۴۶
در بیت اول از تاخیری سخن میرود که مابین دفتر اول و دوم پیش آمده است که گویا به خاطر افسرده شدن حسام الدین است که در اثر واقعه مرگ همسرش روی داده است اما به نظر حادثه فوت همسر یکی از نزدیکان آدم نمیتواند دلیل خوبی برای این موضوع باشد .دراین باره خوانده ام که این شاید این تاخیر به خاطر این بوده است که شرط ظهوراین بوده که گذر زمان حکمت و معرفت پیش آمده ی احتمالی را قوام بخشد .همانطور که در مصرع بعد هم شرط تبدیل خون به شیر تولد دانسته شده است
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۶:۱۴:۴۷
کفته میشود شکافته شده و شکفته
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۶:۲۱:۲۹
ضیاالحق هم لقبی است که مولانا برای حسام الدین برگزیده است در شرح جامع مثنوی از زعفر نصیری قسمتی در باب القاب طریقتی آورده شده که خواندنش خالی از لطف نیست اما برای دوستانی که دسترسی ندارند عرض کنم که برخی این القاب را فقط برای مشایخ به کار میبرده اند اما مولانا مریدان را نیز لایق لقب داشتن دانسته است
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۶:۲۴:۵۵
این القاب معمولا به دین ختم میشده اند یا حق و یا الله برای انبیا اما در زمان زندیه ختم شدن القاب به علی باب شده است
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۰۶:۵۳:۰۹
شمس الحق جان من در زمان دانشجویی ام که در یکی از شهرهای سرد و دور و تنها گذراندم مثنوی را خوانده ام اما با اینکه چند سال بیشتر از آن زمان طی نشده است تقریبا میشود گفت چیز زیادی از آن در خاطر ندارم مگر قسمت های مهم تر یا موضوعات و سرفصل ها .امااین روزها به برکت وجود شما و دیگر دوستان عزیز و البته دکتر جان دوباره خواندن آنرا از سر گرفته ام و همانطور که مستحضرهستید دفتر اول را به تازگی به پایان رسانده ایم و دفتر دوم را به دست گرفته ایم و انشاالله به زودی به حکایت بیمار پیر و طبیب میرسیم استاد جان.
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۴/۱۲ - ۰۹:۱۴:۰۶
چون به معراج حقایق رفته بود بی بهارش غنچه ها نشکفته بود
user_image
ارسلان
۱۳۹۳/۰۸/۱۶ - ۱۳:۳۷:۱۷
دوستان عزیز ممکن است مارا که ادبیاتمان ضعیف است راهنمایی بفرمایید که کدام شرح بر مثنوی را بخوانیم که ما هم بهره ای از این بوستان ببریم ؟ بنده نه خود مثنوی را می فهمم نه شرح شادروان فروزانفر را !
user_image
حسین بیدگلی
۱۳۹۳/۱۰/۱۶ - ۲۳:۳۴:۵۸
با سلامگویا در بیت زیر اشتباه تایپی وجود دار لطفا اصلاح شود.چونکمؤمنآینهٔمؤمنبودروی او ز آلودگی ایمن بود
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۲۲ - ۰۳:۴۵:۱۴
بسم الله الرحمن الرحیمجلال الدین محمد در این بیت:مثنوی که صیقل ارواح بود / باز گشتش روز استفتاح بوداستفتاح: پانزدهم ماه مبارک رجب است که صالحین و عابدین اعمال مخصوصه در ان روز بجا می اورند.بلبلی زینجا برفت و بازگشت / بهر صید این معانی باز گشتبازگشت اول به معنی رجوع و باز در دوم مرغی که به عربی او را صقر گویند. جناس است.وی جهان تو بر مثال برزخی: لف و نشر است خلق و دهان فرموده در مصراع اول متعلق به دهان بود و این مصراع متعلق به خلق و برزخ...به حسب لغت حایل را گویند و تعلق به جهان حاجب است میان روح و وصل به دوست و برزخ عالم میانه موت و قیامت را نیز گویند.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۲۲ - ۰۴:۱۵:۴۶
زانک با عقلی چو عقلی جفت شدمانع بد فعلی و بد گفت شدعقلی: در حدیث است که العقل ما عبد الرحمن و اکتسب به الجنان.به دو قسم می توان تقسیم کرد: یکی عقل نظری که تعقل علوم نظریه محضه و معارف و دیگری عقل عملی که موجب اعمال شایسته شود و حرفه و پیشه از ان موجب می شود.نفس با نفس دگر خندان شودنفس چون در مقابل عقل قرار بگیرد نفس اماره و مسوله و لوامه مراد است ولی نفس مطمئنه و ملهم از عقلند و در مقابل نفوس نام برده اند.یار چشم تست ای مرد شکاریارچشم تست: یعنی انسان کامل دیده ی تست.یار آیینست جان را در حزنجان را در حزن: در اندوه معنوی و صوری می تواند باشد.تا نپوشد روی خود را در دمتتا نپوشد: (کمی ثقیل است) ولی به نظر چنان که مشهود است که از دم ظاهری که در روی اینه می زنی بخار دهان روی اینه را می پوشاند.بلبلان پنهان شدند و تن زدندتن زدند:خاموش شدند.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۲۲ - ۰۴:۳۱:۲۴
گاه خورشیدی و گه دریا شوی/ گاه کوه قاف و گه عنقا شویگه دریا شوی: دریای رحمت واسعه مثل حقیقت محمدیه ص که رحمه للعالمین است.گاه کوه قاف: مراد از قاف قدرت فعلیه است همانند حقیقت چنانکه مولا علی ع فرمود: قلعت باب خیبر بقدره ربانیه لا بقوه بشریه.عنقا شوی: عنقا را تعابیر زیاد است... به زبانی روح القدس و به زبانی سروش و به زبانی ناموس اکبر و به قول فلاسفه عقل فعال و گاهی به مقام تمثیل می گویند که او چندین هزار سر و پر و چندین هزار منقار و اواز خوش دارد...اینهایی که عرض شد از کمالات وی موجب می شود.
user_image
علیرضا
۱۳۹۴/۱۰/۱۷ - ۱۶:۵۰:۲۳
حسام الدین، بدلایلی نباید دلیل تاخیر دفتر دوم باشد و آوردن واژه حسام الدین، نوعی حجاب باید باشد برای علت اصلی تاخیر ، زیرا حسام الدین در ابیات بعدی تبدیل به بلبل وبعد هم تبدیل به باز شکاری می شود.و این به معنای درک تازه وشناخت مرتبه ای نو می تواند باشد که در این مدت در کسب بدست اوردنش بوده است . ودر بیتی می گوید معراج حقایق و در جایی دیگر بازگشت از دریا سوی ساحل را می اورد ..و از دریا سوی ساحل زمانی باز می گشتند که صید به پایان رسیده بوده وبه خواسته شان رسیده باشند ..
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۱۰/۲۵ - ۰۹:۳۴:۲۸
مدتی این مثنوی تاخیر شدمهلتی بایست تا خون شیر شدتا نزاید بخت تو فرزند نوخون نگردد شیر شیرین خوش شنواین فرگشت خون به شیر را می توان از زاویه ای دیگر نیز نگریست :تبدیل خون دل به شیر معرفت زمان می خواهد! طبیعی است که هر آدمی در ذهن خود اطلاعات مختلف و تجربیات شخصی اش را کنار هم می چیند و ناخودآگاه ارتباطاتی میان آنها جستجو و پیدا می کند! به عبارتی درگیری هایی در ذهنش در جریان است، مولوی مانند هر آدمیزاد دیگری برای پردازش اطلاعات بسیاری که ذهن پویای او دریافت می کرده است نیاز به زمان داشته است تا بتواند ارتباطات و نظمی میان آن ها بیابد.
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۱۰/۲۵ - ۰۹:۵۲:۰۹
بلبلی زینجا برفت و بازگشت بهر صید این معانی باز گشت در باز گشت دوم بین باز و گشت فاصله است، یعنی بلبل در بازگشت دیگر بلبل نبود، بلکه بازی بود که بهر صید در جهان معنا بازگشته بود.
user_image
علیرضا ابوالحسنی
۱۳۹۶/۱۰/۰۵ - ۱۱:۲۴:۴۹
سلام خدمت اهالی ادب و معرفتپیرو این متن که یکی از دوستان قرار داده بودند می نویسم:اشان نوشته بودند :اوتک نوشته:در بیت اول از تاخیری سخن میرود که مابین دفتر اول و دوم پیش آمده است که گویا به خاطر افسرده شدن حسام الدین است که در اثر :هر چند یکی از دلایل این وقفه این بوده است، اما تمامش این نبوده و نیست و منطقی هم نیست مولانایی که می گوید : آن کس که ترا شناخت جان را چه کندفرزند و عیال و خانمان را چه کنددیوانه کنی هر دو جهانش بخشیدیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کندبخاطر مرگ همسر یکی از عزیزانش و بدلیل افسردگی او چنین کند، بنده نمی گویم نبوده است می گویم تنها این دلیل نبوده، همچنانکه خوانده ایم در آن دوره پسر مولانا صلاح الدین از دنیا رفته است، بنظر بنده چندین دلیل با چنین دریای چنین کردند، مانا باشید.علیرضا ابوالحسنیع.ا.پژواک @A_pezhvak
user_image
...
۱۳۹۷/۰۳/۰۵ - ۰۳:۴۷:۱۵
نقش من از چشم تو آواز دادکه منم تو تو منی در اتحادشگفت انگیزه این درجه از تخیل شاعرانه! اینکه نقش شما در چشم کسی که روبروتون ایستاده با شما حرف بزنه!
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۸ - ۰۲:۲۳:۰۴
دریافت های دفتر دوم مثنوی1 سرآغاز دفتر در عشقدیباچه در سر تاخیر مثنوی عشق محبت بی حساب است جهت آن گفته اند که صفت حق است به حقیقت و نسبت او(عشق) به بنده مجاز است."یحبهم" تمام است "بحبونه" کدام است؟!مولانا در دریافتی جدید از عشق ؛عشق حقیقی را صفت خداوند می داند که او محبت کامل دارد و نسبت آن به غیر مجازی است.مدتی این مثنوی تاخیر شدمهلتی بایست تا خون شیر شد1این دفتر نیز مانند دفتر های دیگر با یاد حسام الدین چلبی آغاز می شود که مولانا شمس را در او می دیده است.آینه دل چون شود صافی و پاک نقش ها بینی برون از آب و خاک72 در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی کشید و سرد سردناریان مر ناریان را جاذب اندنوریان مر نوریان را طالب اندآنان که در آتش خواسته ها می سوزند همسانان خود را می جویند و آنان که درویش صفت خواسته ای ندارند نور می جویند و می یابند.قانون جذب:اندیشه آدمی به دور هر چیز بچرخد آن را چون آهنربایی جذب می کند.و جان انسان به هر چه دل بندد آن را خواهد یافت.آینه جان نیست الا روی یار روی آن یاری که باشد زآن دیار94 مومن آینه مومن است.عاشق و معشوق آینه جان همدیگرند برای دیدن خداوند و اسما و صفاتش.جانی که از این دیار خاکی نشانه خواسته و تاریکی ای ندارد.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۸ - ۰۲:۲۶:۰۹
دریافت های دفتر دوم مثنوی 2 پیوند آینه مومن (یار) و آینه کلیگفتم ای دل آینه کلی بجورو به دریا، کار بر ناید به جومومن چون آیینه پاکی است اما برای شروع در مشاهده جهان معنوی است.مانند جوی محدود است.پس از آن به سراغ ولی خداوند برو که آیینه کلی است و چون دریا وسیع است.(ولایت شمسیه و قمریه هم گفته اند.مومن چون ماه و "ولی" چون خورشید است.)دیده تو چون دلم را دیده شدشد دل نادیده غرق دیده شد99در وصف حسام الدین (آینه شمس):وقتی چشم جان تو به جان و دل من رسید،دارای چشم باطنی شدم.دل نابینایم رفت و اکنون غرق تماشا هستم.آینه کلی تو را دیدم ابددیدم اندر چشم تو من نقش خودآیینه کلی و آیینه " ولی" را نیز در چشمان جان تو دیدم.همبنطور خود حقیقی ام را نیز دیدم.نقش من از چشم تو آواز دادکه منم تو، تو منی در اتحاد103 وقنی در چشم جان تو ،خود را مشاهده کردم با جانت یکی بودم.اگر خداوند فقط حی و زنده است ؛ غیر او به جان خدایی زنده اند و این جان به حکم توحید یکی بیشتر نیست.آرامش و پرواز روح
user_image
سارا
۱۳۹۹/۰۱/۰۷ - ۰۸:۵۴:۵۳
چشم چون بستی تو را تاسه گرفتنور چشم از از نور روزن کی گرفت اخر مسراع دوم گرفت است شکفت غلط هست و معنی رو دچار اشکال میکنه یعنی با بستن چشم انسان دچار اندوه و پریشانی میشود اما با باز بودن چشم و دیدن نور محیط دلگیر و غمگین نمیشود
user_image
zohre
۱۳۹۹/۰۵/۰۵ - ۰۰:۵۹:۵۵
جناب ارسلان ، با درود ، خود مولانا میفرماید : آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی بتوان چشید به اندازه نیاز و تشنگی از طفل 10 ساله تا پیر 100 ساله با میزان درک و سواد متفاوت میتوانند از این دریای بیکران بهره مند شوند.
user_image
مصطفی
۱۳۹۹/۰۹/۱۷ - ۰۸:۵۰:۰۹
سلام،در این ابیات که میفرمایند :در جهان هر چیز چیزی جذب کردگرم گرمی را کشید و سرد سردقسم باطل باطلان را می‌کشندباقیان از باقیان هم سرخوشندقانئن جذب را به خوبی شرح میدهند ، همان قانونی که غربی عا در سال 2006 فیلم مستند راز را در توصیف آن ساختند و قانونی ابدیست و طبق قرآن همان سنت الهی ست که تبدیل نمیشود و همیشه ثابت است یعنی هر چیزی و هر اتفاقی که در زندگی ما بروز میدهد ناشی از افکار ما و توجه ما به مسایلی است که در نتیجه آن احساس خوب یا احساس بد در ما شکل میگیرد و احساس خوب اتفاقات و مسائل خوب بسوی ما جذب میکند و احساس بد شرایط و اتفاقات بد را برای جذب میکند.
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۴۴:۴۳
معنای بیت 62 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: سخرهٔ حس‌اند اهل اعتزال خویش را سنی نمایند از ضلال معتزلی ها که یکی از فرقه های شیعی بودند،معتقد هستند که انسان نمیتونه در این دنیا خدا را مشاهده کنه و دیدن جمالِ حق را غیر ممکن می دانند،معتزلی ها اسیر حواسّ ظاهر هستند و از گمراهی،خود را سنّی و مومن می دانند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۴۹:۲۷
این بیت در شعر وجود ندارد (بین 62 و 63) برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: هر که در حس ماند او معتزلی ست گر چه گوید سنّیم از جاهلی ست‏ هر کسی که  اسیر حواس ظاهر باشد معتزلی است و اگر هم بگوید مومن هستم،از از نادانی اوست...
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۵۰:۱۲
معنای بیت 63 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: هر که بیرون شد ز حس سنی ویست اهل بینش چشم عقل خوش‌پیست هر کسی که حواس ظاهر را رها کند و از چشم عقل خداجو به هستی نگاه کند،مومن واقعی است،زیرا عقل خداجو اهل بینش است،برای دیدن حقیقت
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۵۰:۵۷
معنای بیت 64 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گر بدیدی حس حیوان شاه را پس بدیدی گاو و خر الله را منظور از شاه در اینجا پروردگار است،اگر با حسّ حیوانی و ظاهری میشد خدا را دید،پس گاو و خر هم می توانستند،خدا را را ببینند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۵۷:۲۲
معنای بیت 65 و 66 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گر نبودی حس دیگر مر ترا جز حس حیوان ز بیرون هوا پس بنی‌آدم مکرم کی بدی کی به حس مشترک محرم شدی حسّ مشترک یکی از پنج حواس باطنی و درونی انسان هست،اینجا دو تا بیت هست،بیت ۶۵ و ۶۶ را با هم معنا می کنم،اگر غیر از حواسّ ظاهر و هوا و هوس حس دیگری نداشتی،پس انسان کی مکرم می شد و به مقام بالایی میرسید و چگونه می‌توانست محرم اسرار الهی گردد؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۳:۵۸:۵۷
معنای بیت 67 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: نامصوّر یا مصور گفتنت باطل آمد بی ز صورت رفتنت اینکه پروردگار را با معیار عالم صورت یا معیارهایی ماورای این عالم بشناسی،فرق نمی کند،بلکه باید برای شناخت خداوند از عالم صورت نجات یابی،یعنی باید ظواهر را کنار بگذاری و به حواس باطنی روی بیاوری
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۱:۳۷
معنای بیت 68 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: نامصور یا مصور پیش اوست کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست تمام معیارهای ظاهری و معنوی نزد او نیز هست،اما او خودش از عالم صورت بیرون است  
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۲:۰۸
معنای بیت 69 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گر تو کوری نیست بر اعمی حرج ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج اگر تو چشم باطن نداری و حقیقت را درک نمیکنی،گناهی نیست،اما اگر چشم باطن داری،برو به راه سیر و سلوک ادامه بده،زیرا صبر کلید گشایش کارهاست
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۲:۴۱
معنای بیت 70 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: پرده‌های دیده را داروی صبر هم بسوزد هم بسازد شرح صدر صبر و شکیبایی،حجابی را که بین ما و خداوند است از بین میبرد و درون ما را می گشاید،اشاره داره به آیه أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ،ای پیامبر! آیا سینه تو را گشاده نکردیم؟  
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۳:۱۰
معنای بیت 71 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: آینهٔ دل چون شود صافی و پاک نقشها بینی برون از آب و خاک اگر دل انسان پاک و صاف باشد و علائق دنیایی را از خود دور سازد،می تواند نقش حقیقی را ببیند  
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۳:۴۷
معنای بیت 72 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: هم ببینی نقش و هم نقاش را فرش دولت را و هم فراش را میتوانی هم نقش را ببینی،هم پروردگار آن را،دو تا مصرع یکی هست،فرّاش هم باز اینجا منظور خداوند است،یعنی اگر دلت پاک و ساده باشه،میتونی نقشهای حقیقی را و نقاش این نقشها رو ببینی
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۴:۱۷
معنای بیت 73 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چون خلیل آمد خیال یار من صورتش بت معنی او بت‌شکن یار من،به ظاهر،همانند دیگر انسان هاست،که صورتی مادّی دارد،اما در حقیقت معنوی است،مثل حضرت ابراهیم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۵:۱۶
معنای بیت 74 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: شکر یزدان را که چون او شد پدید در خیالش جان خیال خود بدید خدا را سپاس می گویم که یار دل آگاهم پدیدار گشت،اینجا به احتمال زیاد،منظورش حسام‌الدین چلبی است،که در صورت ذهنی او،صورت ذهنی خودم را میبینم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۶:۲۴
معنای بیت 75 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: خاک درگاهت دلم را می‌فریفت خاک بر وی کو ز خاکت می‌شکیفت خاک درگاه تو دل عاشقان را فریب می دهد،اما این دل که خاک بر سرش باد،مدتهاست به سوی تو نیامده،پس چطور میتواند شکیبا باشد؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۶:۵۵
معنای بیت 76 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گفتم ار خوبم پذیرم این ازو ورنه خود خندید بر من زشت‌رو گفتم اگر من شایسته باشم،باید بپذیرم خاک درگاه او را و اگر شایسته نباشم،او باید از منِ زشت رو بخندد و مرا تحقیر کند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۷:۲۷
معنای بیت 77 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چاره آن باشد که خود را بنگرم ورنه او خندد مرا من کی خرم اگر من زشتی و ناشایستگی خودم را نبینم چاره ای جز این نیست که او از من بخندد و مرا تحقیر کند و بگوید من چگونه خریدار تو خواهم شد،یا کی خریدار تو خواهم شد؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۸:۰۵
معنای بیت 78 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: او جمیلست و محب للجمال کی جوان نو گزیند پیر زال خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد،انسان جوان کی همسر پیر انتخاب می‌کند؟ یعنی هر کسی همسر هم کفو خود را انتخاب می کند،جوان با جوان پیر با پیر،زیبا با زیبا
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۸:۳۳
معنای بیت 79 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: خوب خوبی را کند جذب این بدان طیبات و طیبین بر وی بخوان افراد زیبا و نیک سیرت،خوبان را جذب می کنند و این آیه را برای آنها بخوان که،زنان پلید مردان پلید هستند و مردان پلید برای زنان پلید،زنان پاک برای مردان پاک هستند و مردان پاک برای زنان پاک
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۹:۱۴
معنای بیت 80 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد در دنیا تمام چیزها یکدیگر را جذب می کنند،اما هر کدام آنچه را که همسان و همنوع خود باشد جذب مینماید،گرم،گرمی را و سرد سردی را،اینها را مولانا برای تمثیل آورده
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۰۹:۴۶
معنای بیت 81 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: قسم باطل باطلان را می‌کشند باقیان از باقیان هم سرخوشند باطلان آنهایی هستند که به راه حق هدایت نشدند،افراد گمراه،گمراهان را جذب می کنند و هدایت شدگان،افراد هدایت شده را به سمت خود میکشند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۰:۰۶
معنای بیت 82 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: ناریان مر ناریان را جاذب‌اند نوریان مر نوریان را طالب‌اند باز ناریان افراد هدایت نشده،نوریان افراد هدایت شده،افراد هدایت نشده،این هم مثل بیت قبلی هست،افراد هدایت نشده،هدایت نشدگان را جذب می کنند و آنها که به نور معرفت دست یافته‌اند هدایت شدگان را جذب می نمایند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۰:۳۶
معنای بیت 83 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چشم چون بستی ترا تاسه گرفت نور چشم از نور روزن کی شکفت تاسه گرفتن به معنای تاریکی،پریشانی،اضطراب،اینها را مولانا باز،مثال میاره،اگر چشمت را ببندی،دچاره اضطراب میگردی و این اضطراب و رنج نتیجه آن است که نور چشم میخواهد،خود را نور روزن برساند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۱:۰۲
معنای بیت 84 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: تاسهٔ تو جذب نور چشم بود تا بپیوندد به نور روز زود اینم باز معنی بیت قبلی رو میده،اضطراب تو این بود که نور چشمت را گرفته بودی و این نور چشم میخواست که به نور روز بپیوندد
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۱:۳۴
معنای بیت 85 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چشم باز ار تاسه گیرد مر ترا دانک چشم دل ببستی بر گشا اگر چشم ظاهرت باز باشد و دچار اضطراب گردی،بدان که چشم دلت بسته میباشد،پس آن را بگشا
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۲:۰۳
معنای بیت 86 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: آن تقاضای دو چشم دل شناس کو همی‌جوید ضیای بی‌قیاس ضیاء به معنای نور و روشنایی،تو آنچه را که چشم دلت میخواهد،با آن آشنا شو،زیرا چشم دل،نور بی حدّ حقیقت را می جوید 
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۲:۳۳
معنای بیت 87 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چون فراق آن دو نور بی‌ثبات تاسه آوردت گشادی چشمهات اینجا همون چشم ظاهر را میگه که وقتی که چشماتو میبندی همه جا برات تاریک میشه و مضطرب حال میگردی،حالا میگه،وقتی جدایی از آن دو نور بی ثبات،یعنی نور روز و نور روزن که توی بیت‌های قبلی بود،وقتی جدایی از آن دو نور بی‌ثبات تو را،مضطرب حال می گرداند،چشمت را باز می کنی
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۳:۰۱
معنای بیت 88 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: پس فراق آن دو نور پایدار تا سه می‌آرد مر آن را پاس دار پس مواظب باش جایی که دو نور پایدار،یعنی چشم باطن به حقیقت است،مضطرب حال نگردی و چشم دلت باز باشد
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۳:۳۲
معنای بیت 89 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: او چو می‌خواند مرا من بنگرم لایق جذبم و یا بد پیکرم بد پیکر یعنی زشت و نامناسب،او وقتی مرا به سمت خود می خواند،حالت کشش و جذبه برای رسیدن به حقیقت،او وقتی مرا به سمت خود میکشد یا میخواند،من خوب دقت می کنم ببینم،آیا لایق این پیوند هستم یا نه،زشت و بد پیکر میباشم؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۴:۱۳
معنای بیت 90 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گر لطیفی زشت را در پی کند تسخری باشد که او بر وی کند اگر انسان زیبا رویی،زشت رویی را،با خود همراه سازد او را مسخره کرده و می خواهد خوبی خود را بیشتر جلوه دهد
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۴:۴۲
معنای بیت 91 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: کی ببینم روی خود را ای عجب تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب من کی چهره واقعی و رنگ واقعی خودم را ببینم که آیا رو سپیدم یا سیه چرده؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۵:۱۳
معنای بیت 92 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: نقش جان خویش من جستم بسی هیچ می‌ننمود نقشم از کسی من دنبال نقش جان خودم بودم،اما آن را هیچ جا نیافتم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۵:۴۰
معنای بیت 93 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گفتم آخر آینه از بهر چیست تا بداند هر کسی کو چیست و کیست پیش خود گفتم آینه برای چیست؟ کار آینه این است که انسان خودش را ببیند که چگونه است؟
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۶:۰۹
معنای بیت 94 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: آینهٔ آهن برای پوستهاست آینهٔ سیمای جان سنگی‌بهاست هر کسی برای شناخت خود به آینه نگاه میکند،آینه‌ای که از آهن ساخته شده،برای دیدن پوست و ظاهر است،اما آینه سیما،برای دیدن جان است که بسیار با ارزش است،اشاره داره به حدیث المؤمن مرآه المؤمن که انسان باید چهره خودش را در چهره مومن ببینه
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۶:۳۴
معنای بیت 95 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: آینهٔ جان نیست الا روی یار روی آن یاری که باشد زان دیار آینه جان تنها روی یار است،آنهم یاری از عالم معنا
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۷:۰۶
معنای بیت 96 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو رو به دریا کار بر ناید بجو به دل خودم گفتم آینه‌ای پیدا کن که کلّی باشد،حالا مصرع دوم را حالت  تمثیل می آورد،باید به دریای حقیقت بپیوندی،زیرا در آنجا همه چیز را خواهی دید و به چیز اندک،مثل جوی آب اکتفا مکن،حالا منظورش اینه که روی یاران این جهانی،مثل جوی آب است و تو باید خود را به دریا برسانی،که در اینجا دریا آینه کلی یا آینه جان هست
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۷:۳۱
معنای بیت 97 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: زین طلب بنده به کوی تو رسید درد مریم را به خرمابن کشید اگر بنده ای به کوی خداوندی رسیده،به خاطر طلبش بوده و اگر کسی درد نداشته باشد،به جایی نمی رسد،حضرت مریم درد داشت،که به زیر درخت خرما رفت
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۷:۵۸
معنای بیت 98 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد شد دل نادیده غرق دیده شد وقتی که من چشم دل پیدا کردم،با بصیرت تو دل نابینا و بی بصیرت من غرق نور گشت
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۸:۲۴
معنای بیت 99 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: آینهٔ کلی ترا دیدم ابد دیدم اندر چشم تو من نقش خود من آینه کلی تو را دیدم و در آن نقش خودم را مشاهده کردم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۸:۵۱
معنای بیت 100 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گفتم آخر خویش را من یافتم در دو چشمش راه روشن یافتم سرانجام من به حقیقتِ خودم پی بردم و در آینه وجود او راهِ روشن را پیدا کردم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۹:۲۲
معنای بیت 101 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: گفت وهمم کان خیال تست هان ذات خود را از خیال خود بدان ‏ وهم به من گفت،آنچه که میبینی خیال توست،نه حقیقت تو
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۹:۴۸
معنای بیت 102 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: نقش من از چشم تو آواز داد که منم تو تو منی در اتحاد اما نقش حقیقی من در چشم تو به سخن آمد و گفت،من نقش حقیقی تو هستم و تو من هستی و ما به مقام اتحاد رسیده ایم که همان فناء فی الله است،دو تامون اینجا یکی هستیم
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۰:۱۸
معنای بیت 103 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: کاندرین چشم منیر بی زوال از حقایق راه کی یابد خیال آن نقش حقیقی که به سخن آمده بود گفت،در این چشمی که از حقایق،روشنایی بی زوال دارد،خیال راه نمی یابد و هرچه اینجاست حقیقت است
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۰:۴۳
معنای بیت 104 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: در دو چشم غیر من تو نقش خود گر ببینی آن خیالی دان و رد اگر در غیر از این دو چشم،در چشم دیگری،نقش خود را دیدی،بدان که آن خیال است و حقیقت ندارد
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۱:۰۸
معنای بیت 105 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: زانک سرمهٔ نیستی در می‌کشد باده از تصویر شیطان می‌چشد زیرا چشمهای ظاهر قوّتشان از عالم فانی هست و مستی آن ها از صور خیالی است که شیطان آن به آنها نشان می دهد نه از شراب حقیقی
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۱:۳۶
معنای بیت 106 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چشمشان خانهٔ خیالست و عدم نیستها را هست بیند لاجرم چنین چشمانی فقط جایگاه خیال است و به ناچار،چیزهایی را که وجود ندارد می بینند و آن ها را مجسم می کنند
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۲:۰۵
معنای بیت 107 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال چشمان من چون از ذوالجلال نیرو گرفته،بنابراین جایگاه هستی است،نه خانه خیال
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۲:۳۳
معنای بیت 108 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: تا یکی مو باشد از تو پیش چشم در خیالت گوهری باشد چو یشم اگر مویی جلوی چشمت باشد تو گوهر را همانند یشم میبینی،یشم سنگی هست که ارزش چندانی ندارد
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۳:۰۲
معنای بیت 109 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: یشم را آنگه شناسی از گهر کز خیال خود کنی کلی عبر زمانی میتوانی یشم و گوهر را از هم تشخیص دهی که خود را از خیالات وا رهانی
user_image
امید باصری
۱۴۰۰/۰۳/۰۷ - ۱۴:۲۳:۲۴
معنای بیت 110 برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان: یک حکایت بشنو ای گوهر شناس تا بدانی تو عیان را از قیاس حالا می خواد بعدش برای فهماندن این مطلب یک حکایتی بیاره،یعنی برای اینکه حقیقت را تشخیص بدی،به این حکایت گوش کن،که حالا حکایت بعدی هست
user_image
علی حسنی
۱۴۰۱/۱۱/۰۳ - ۱۲:۲۴:۴۸
در بیت هشتم بلبلی زینجا برفت و باز گشت بهر صید این معانی بازگشت یعنی بلبلی از اینجا رفت و تبدیل به باز شکاری شد برای صید کردن این معانی عمیق به اینجا برگشت
user_image
سبحان گودرزی
۱۴۰۲/۱۰/۲۱ - ۱۳:۰۷:۲۴
دریایی از معنی و مفهوم پشت این اشعار است. خدا رحمت کند مولانای حکیم را
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۱/۲۶ - ۰۵:۳۹:۵۳
سلام  بر عزیزان و همراهان گنجور گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود لیک آن مو در دو دیده رسته بود   در بیت ۱۷ وابیات نزدیک آن حضرت مولانا به نکته جالبی اشاره دارد روییدن مو در چشم گرچه این مو کوچک وناچیز بنظر میرسد ولیکن بسیار درناک است وحتی دید آدمی را مختل میکند حال بگذریم که در اصطلاح پزشکی  این بیماری   تریکیازیس نام داره ولی نتایجی که منظور مولانا بوده این است که آدم(ع) یا کل نوع بشر بواسطه روح خدایی در حکم مردمک چشم حضرت حق است فرع دید آمد عمل ،بی هیچ شک پس نباشد مردم الا مردمک  (دفتر اول) وبرابر با تعبیری است از ابن عربی آنجا که فرموده ( وهو للحق بمنزله انسان العین من العین الذی یکون  به النظر ) نسبت انسان به حق تعالی نسبت مردمک چشم است به چشم که دیدن کار اوست  پس اعمال آدمی فرع بر دیدن است  ز دست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد  بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد به همین دلیل گناهی که مرتکب شد یعنی گام برداشتن در ذوق نفسانی شاید ظاهرا کوچک است ولی نسبت به جایگاه ومقام آدمی بسیار بزرگ است چرا چون دید اورا مختل کرده ودیگر نمیتواند حقایق را ببیند و چور فرد نابینا گام بر میدارد علیرغم اینکه چشم دارد ولی این چشم کاربرد ندارد البته ناگفته نماند از دیدگاه علمای شیعه تمامی پیامبران وامامان ، معصوم وبری از انجام گناهند واین را با عنوان نهی تنزیهی  توجیه کرده‌ا‌ند و چون نهی تحریمی نیست گناهی انجام نشده ، یعنی  فاعل عملی که باعث عدول از نهی تنزیهی شده، گناه نکرده بلکه ترک اولی نموده  که خود بحث دیگری است وبهتر است نگویم بنظر حقیر که یک نوع کلاه شرعی است برموضوع.
user_image
احمد قاسمی فینی
۱۴۰۳/۰۲/۱۲ - ۱۱:۰۰:۰۴
با سلام، اخیراً صدای ضبط شده ای منسوب به استاد دکتر محمد معین شنیدم که چند بیت ابتدایی دفتر دوم را می خواند. او واژه «بخت» در مصراع اول بیت دوم را به ضم «ب» قرائت کرد (بُخت). به فرهنگهای دهخدا و خود دکتر معین مراجعه کردم. دیدم که بُخت یا بُختی را شتر دوکوهانه بزرگ یا شتری خراسانی دانسته اند. به نظرم با توجه به مصراع دوم همان بیت، و درست درآمدن معنی مصراع اول با این تعبیر از کلمه «بخت»، خوانش ایشان باید صحیح باشد.نمی دانم چطور می توانم فایل صوتی منسوب به دکتر معین را در اینجا بارگذاری کنم.با احترام
user_image
نجاتی
۱۴۰۳/۰۴/۲۴ - ۰۹:۲۴:۲۲
سلام و عرض ادب کلمه  درپاش در بین 47 به چه معنا است ؟  حس خفاشت سوی مغرب دوان حس درپاشت سوی مشرق روان
user_image
سیدجبار مقیمی
۱۴۰۳/۰۴/۲۴ - ۱۸:۰۶:۰۰
درپاش به معنی نثار کننده مروارید