مولانا

مولانا

بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن

۱

دین نه آن بازیست کو از شه گریخت

سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت

۲

تا که تتماجی پزد اولاد را

دید آن باز خوش خوش‌زاد را

۳

پایکش بست و پرش کوتاه کرد

ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد

۴

گفت نااهلان نکردندت بساز

پر فزود از حد و ناخن شد دراز

۵

دست هر نااهل بیمارت کند

سوی مادر آ که تیمارت کند

۶

مهر جاهل را چنین دان ای رفیق

کژ رود جاهل همیشه در طریق

۷

روزِ شه در جست و جو بی‌گاه شد

سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد

۸

دید ناگه باز را در دود و گرد

شه برو بگریست زار و نوحه کرد

۹

گفت هرچند این جزای کار تست

که نباشی در وفای ما درست

۱۰

چون کنی از خلد زی دوزخ فرار؟

غافل از «لا‌یستوی اصحاب نار»

۱۱

این سزای آنک از شاه خبیر

خیره بگریزد به خانهٔ گنده‌پیر

۱۲

باز می‌مالید پر بر دست شاه

بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه

۱۳

پس کجا زارد کجا نالد لئیم؟

گر تو نپذیری به جز نیک ای کریم

۱۴

لطف شه جان را جنایت‌جو کند

زانک شه هر زشت را نیکو کند

۱۵

رو مکن زشتی که نیکی‌های ما

زشت آمد پیش آن زیبای ما

۱۶

خدمت خود را سزا پنداشتی

تو لوای جرم از آن افراشتی

۱۷

چون ترا ذکر و دعا دستور شد

زان دعا کردن دلت مغرور شد

۱۸

هم‌سخن دیدی تو خود را با خدا

ای بسا کو زین گمان افتد جدا

۱۹

گرچه با تو شه نشیند بر زمین

خویشتن بشناس و نیکوتر نشین

۲۰

باز گفت ای شه پشیمان می‌شوم

توبه کردم نومسلمان می‌شوم

۲۱

آنک تو مستش کنی و شیرگیر

گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر

۲۲

گرچه ناخن رفت چون باشی مرا

بر‌کنم من پرچم خورشید را

۲۳

ورچه پرم رفت چون بنوازی‌ام

چرخ بازی گم کند در بازی‌ام

۲۴

گر کمر بخشیم کُه را برکنم

گر دهی کلکی علمها بشکنم

۲۵

آخر از پشه نه کم باشد تنم

مُلک نمرودی به پر برهم زنم

۲۶

در ضعیفی تو مرا بابیل گیر

هر یکی خصم مرا چون پیل گیر

۲۷

قدر فندق افکنم بندق حریق

بندقم در فعل صد چون منجنیق

۲۸

گرچه سنگم هست مقدار نخود

لیک در هیجا نه سر ماند نه خود

۲۹

موسی آمد در وغا با یک عصاش

زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش

۳۰

هر رسولی یک‌تنه کان در زدست

بر همه آفاق تنها بر زدست

۳۱

نوح چون شمشیر در خواهید ازو

موج طوفان گشت ازو شمشیرخو

۳۲

احمدا خود کیست اسپاه زمین؟

ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین

۳۳

تا بداند سعد و نحس بی‌خبر

دور تست این دور نه دور قمر

۳۴

دور تست ایرا که موسی کلیم

آرزو می‌برد زین دورت مقیم

۳۵

چونک موسی رونق دور تو دید

کاندرو صبح تجلی می‌دمید

۳۶

گفت یارب آن چه دور رحمتست

آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست

۳۷

غوطه ده موسی خود را در بحار

از میان دورهٔ احمد بر آر

۳۸

گفت یا موسی بدان بنمودمت

راه آن خلوت بدان بگشودمت

۳۹

که تو زان دوری درین دور ای کلیم

پا بکش زیرا درازست این گلیم

۴۰

من کریمم نان نمایم بنده را

تا بگریاند طمع آن زنده را

۴۱

بینی طفلی بمالد مادری

تا شود بیدار و وا جوید خوری

۴۲

کو گرسنه خفته باشد بی‌خبر

وان دو پستان می‌خلد زو مهر در

۴۳

کنت کنزا رحمة مخفیة

فابتعثت امة مهدیة

۴۴

هر کراماتی که می‌جویی بجان

او نمودت تا طمع کردی در آن

۴۵

چند بت بشکست احمد در جهان

تا که یا رب گوی گشتند امتان

۴۶

گر نبودی کوشش احمد تو هم

می‌پرستیدی چو اجدادت صنم

۴۷

این سرت وا رَست از سجدهٔ صنم

تا بدانی حق او را بر امم

۴۸

گر بگویی شکرِ این رَستن بگو

کز بُتِ باطن هَمَت برهاند او

۴۹

مر سرت را چون رهانید از بتان

هم بدان قوّت تو دل را وا رهان

۵۰

سر ز شکر دین از آن برتافتی

کز پدر میراث مفتش یافتی

۵۱

مرد میراثی چه داند قدر مال؟

رستمی جان کند و مجان یافت زال

۵۲

چون بگریانم، بجوشد رحمتم

آن خروشنده بنوشد نعمتم

۵۳

گر نخواهم داد، خود ننمایمش

چونش کردم بسته دل بگشایمش

۵۴

رحمتم موقوفِ آن خوش‌گریه‌هاست

چون گریست، از بحرِ رحمت موج خاست

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 129
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۹۶
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۲۴
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۰۹:۱۳:۴۹
خرگاه یا کومه یعنی کپر و خانه بیمایه
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۰۹:۱۴:۴۴
نوحه با نوفه یه فارسی به تقریبا همان معنی مانسته است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۰۹:۲۲:۱۷
بیت 51 نیاز به باریک بینی دارد می گوید کسی که میراث به او می رسد مایه و قدر میراث را نمی داند مانند رستم که رنج برد ولی زال به رایگان یافت ! ولی همه می دانند که زال است که پدر رستم است ! پس گویا نگاه مولانا ( خداوندگار) به رستم یک رستم است یعنی یک کوشنده رستم وار ؟ و خدا بهتر می داند .
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۱:۱۱:۳۵
خوش زاد زیباست و مناسب به جای اصیل
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۱:۱۳:۵۵
گنده پیر یعنی کسی که به واسطه کهنسالی بویناک شده باشد
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۱:۲۷:۳۳
51 اشاره دارد به مفت و مجانی بدست آوردن زال چنانچهتمام ثروت خاندان شاهنشاهی سیستان را به ارث برد .اما به نظر جان کندن رستم در (رستمی جان کند)اشاره داسشته باشد به وضع بد کشته شدن رستم .
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۱:۳۴:۲۳
گویا شهرت زال را بی ارتباط با بد و وخیم کشته شدن رستم نمیبیند.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۲:۰۲:۴۴
تاوتک نیکرای یعنی شما باور دارید که این دوتا از هم جداست یعنی یکی چون رستم به جان کندن به بزرگی می رسد و یکی چون زال به رایگان ؟ این هم زیباست
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۲:۲۵:۰۵
دکتر جان این ی رستم به فکر وامیداردم و اینکه یک تا این وسط مستتر است .میفرماید رستمی (یک رستم)جان کند -تا-زال مجانی بدست آورد .ویرگول هم البته تا حدی گویای تا هست.شاید میگوید زال از کشته شدن رستم به شهرت رسید .البته حتما میدانیم که زال حتی بعد از مرگ رستم هم نمیمیرد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۵:۵۶:۰۶
کاو / cave / کهف
user_image
Behrouz
۱۳۹۵/۰۹/۱۱ - ۱۰:۳۴:۱۱
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم مگر باز سپید شاه برخاستبشد تا خانهٔ آن پیرزن راستچو دیدش پیرزن برخاست از جاینهادش در بر خود بند برپایسبوسی تر خوشی در پیش او کردنهادش آب و مشتی جو فرو کردکجا آن طعمه بود اندر خور بازکه بازازدست شه خوردی در اعزازکژی مخلب و چنگل بدیدشبدان تا چینه برچند نچیدشبآخر هم بخورد آن چینه را بازبصد سختی طپیدن کرد آغازهمه بالش ببرید و پرش کندکه تا با او بماند بوک یک چندز هر سویی درآمد لشگر شاهبدان سان باز را دیدند ناگاهبشه گفتند کار پیرزن بازکه چون سرگشته شد زان پیرزن بازشهش گفتا چه گویم با چنین کسجوابش اینچ او کردست این بسالا ای خواب خوش برده زنازتبدست پیرزن افتاده بازتمرا صبرست تا این باز ناگاهبصد غیرت رسد با حضرت شاهبپیش شه ندانم تا چه گوییتو این دم خفتهٔ فردا چه گوئی
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۱۰/۲۵ - ۱۰:۳۲:۰۰
گرچه با تو شه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیکوتر نشین هر چند چندیست دیگر شاهان با ما بر زمین نمی نشینند!
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۹ - ۰۰:۳۰:۰۵
دریافت های دفتر دوم مثنوی 4 گریختن شاهین شاهی به خانه پیرزنباز دست آموز شاه، به خانه پیرزنی پناه برد.پیرزن مشغول تهیه آرد بود.وقتی چنگال و ناخن های کج باز را دید، از روی دلسوزی بال و ناخن هایش را چید.شاه همه جا به دنبالش گشت تا به کلبه پیرزن رسید .شاه دلش به حال زار باز سوخت و گفت: آنکه از کاخ شاهی فرار کند و به خانه ای محقر بیاید، سزاوار این درد و رنج است.مولانا در این تمثیل کوتاه؛ داستان بلند دردهای آدمی را بازگو می کند.شاهین شاهی:انسان در پیشگاه خدا.خانه پیرزن:دنیای فریبنده.چیدن بال و ناخنها :دردهای دنیوی دست هر نااهل بیمارت کندسوی مادر آ، که تیمارت کند327دید ناگه باز را در دود و گرد شه برو بگریست زار و نوحه کرد.چون کنی از خلد در دوزخ قرار؟غافل از لا یستوی اصحاب نارچگونه از حضور شاه که چون بهشت شادی آفرین و روح افزاست به خانه پر دود و خاکی پیر زن که مانند جهنم است فرار می کنی؟!گرچه با تو، شه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیکوتر نشینهرچند شاه همنشین تو می شود و لحظه تو را زنده و خدایی و چون بهشت می کند ؛ اما تو هم به شکر حضور او در جاهای نیکو بنشین. (پرهیزگار و نگهدارنده لحظه باش.)آرتمش و پرواز روح(وبلاگ و کانال)arameshsahafian@
user_image
کوروش
۱۴۰۲/۰۸/۱۱ - ۲۱:۱۳:۲۱
دین نه آن صیدیست در بیت اول یعنی چی ؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۸/۳۰ - ۰۳:۳۶:۱۶
کوروش عزیز سلام    دربیت اول مورد سوال شما را ندیدم ولی معنی بیت اول این میشه  همانطور که آقا بهروز ودکتر صحافیان گرامی در حاشیه های بالا توضیح دادند   این بازی نیست که یکبار باز (پرنده شکاری)شاهی به خانه یک پیر زن که داشت آرد الک میکرد گریخت .در این بخش مقصود مولانا این است که همانطور که ان پیرزن قدر باز شاهی را ندانست ونتوانست آن را تشخیص دهد و پر وناخن های او را کوتاه کرد یعنی ابزار پرواز وشکار او را گرفت هر انسان نادان ونالایق نیز قدر حکمت را نمیداند .  وبعد از انکه شاه او را در ان حال نزار پیدا کرد به او میگه چطور راضی شدی کاخ شاهی را رها کنی وبه کلبه محقر این زال بری و در بیت 10  با اشاره به ایه 20 سوره حشر فرق بین دوزخیان وبهشتیان را به تمامی آدمیان یاد آور میشه .   شاد باشی