مولانا

مولانا

بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه

۱

ماه روزه گشت در عهد عمر

بر سر کوهی دویدند آن نفر

۲

تا هلال روزه را گیرند فال

آن یکی گفت ای عمر اینک هلال

۳

چون عمر بر آسمان مه را ندید

گفت کین مه از خیال تو دمید

۴

ورنه من بیناترم افلاک را

چون نمی‌بینم هلال پاک را

۵

گفت تر کن دست و بر ابرو بمال

آنگهان تو در نگر سوی هلال

۶

چونکه او تر کرد ابرو‌، مه ندید

گفت ای شه نیست مه شد ناپدید

۷

گفت آری موی ابرو شد کمان

سوی تو افکند تیری از گمان

۸

چون یکی مو کژ شد‌، او را راه زد

تا به‌دعوی لاف‌ِ دید‌ِ ماه زد

۹

موی کژ چون پردهٔ گردون بود

چون همه اجزات کژ شد‌، چون بوَد‌؟

۱۰

راست کن اجزات را از راستان

سر مکش ای راست‌رو ز آن آستان

۱۱

هم ترازو را ترازو راست کرد

هم ترازو را ترازو کاست کرد

۱۲

هر که با ناراستان هم‌سنگ شد

در کمی افتاد و عقلش دنگ شد

۱۳

رو اشداء علی‌الکفار باش

خاک بر دلداری اغیار پاش

۱۴

بر سر اغیار چون شمشیر باش

هین مکن روباه‌بازی شیر باش

۱۵

تا ز غیرت از تو یاران نسکلند

زانکه آن خاران عدو این گلند

۱۶

آتش اندر زن به گرگان چون سپند

زانکه آن گرگان عدو یوسفند

۱۷

«‌جان بابا‌» گویدت ابلیس هین

تا به دَم بفریبدت دیو لعین

۱۸

این چنین تلبیس با بابات کرد

آدمی را این سیه‌رخ مات کرد

۱۹

بر سر شطرنجْ چُست است این غراب

تو مبین بازی به چشم نیم‌خواب

۲۰

زانکه فرزین‌بندها داند بسی

که بگیرد در گلویت چون خسی

۲۱

در گلو ماند خس او سال‌ها

چیست آن خس، مِهر جاه و مال‌ها

۲۲

مال خس باشد چو هست ای بی‌ثبات

در گلویت مانع آب حیات

۲۳

گر برد مالت عدوی پر فنی

ره‌زنی را برده باشد ره‌زنی

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 125
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۱۴
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۸۱
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
مهمان
۱۳۹۱/۰۲/۳۰ - ۰۶:۳۷:۲۷
با تشکر از زحمات شما در بیت:تا ز غیرت از تو یاران نسکلندزانک آن خاران عدو این گلندبه نظر "نسکلند" اشتباه است و "نگسلند" باید باشد.
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۲/۳۱ - ۱۲:۲۱:۳۲
در سرتاسر آثار مولوی سکلیدن معادل لعت امروزی گسلیدن است.این غلط و اشتباه نیست بلکه اختلاف لهجه است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۵ - ۱۳:۳۹:۵۲
دو لغت از ابوریحان برای ماه یکی ماه کاسته دیگری ناکاسته که ناکاسته ماه بدر است و نیز لغت پرماه را هم داریم برایش .ولی ماه کاسته ارایش های ماه میان ماه پر و بیماهی است . همه خانه های ماه به پهلوی لغت دارند و بسیار هم زیبا هستند و دانستن انها برای مردم گذشته دانشمندی بوده است مطرح شدن پرسش از پیامبر هم در قران از منازل ماه هم از همین در است .
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۵ - ۱۳:۴۹:۵۳
همسنگ و دنگ زیبا هستند همسنگ به جای هم مرتبه اما در اینجا دم خور و دنگ هم که به جای احمق و بیشتر بیهوش
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۵ - ۱۳:۵۴:۰۷
سکلیدن ،پاره کردن و بریدن است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۱۵ - ۱۶:۰۱:۰۲
به پهلوی حیات بخش زنده کار می شود ولی زنده گر هم داریم
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۷/۰۳/۰۸ - ۰۱:۱۰:۰۷
موی کژ چون پرده گردون بود چون همه اجزات کژ شد چون بود ؟
user_image
شهرام زندی
۱۳۹۸/۰۴/۰۹ - ۰۳:۲۲:۱۳
دست بر ابرو مالیدن =عینکها را برداشتن دید را تازه کردن اجزات = موضوعات اندیشه ای راستان = اولیا از منظر مولانا = مومنان به عشق آستان = آستان حضرت حق ترازو = نرم افزار درونی سنجش وحدتی یا غیر وحدتی بودن گفتار ها (گفتار بزرگان )ناراستان = ضرورتا دزدان و دروغ گویان نیستند از منظر مولانا ، ناراستان کسانی هستند که ناخواسته در دام حجابها گیر افتاده و دست و پا میزنند کفار = در مرام مولانا کافر عشق و کافرکششهای درونی الهی است روباه بازی = در توجیه مسائل غوطه خوردن
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۸ - ۰۲:۳۱:۰۰
دریافتهای دفتر دوم مثنوی 3 جستجوی هلال ماه رمضان از شوق بندگی و خیال پیرمردی در دیدن هلالمردم از پیر و جوان در زمان عمر ( خلیفه دوم مسلمانان) برای دیدن هلال ماه رمضان بالای کوهی رفته بودند.ناگهان با کمال تعجب پیر مردی گفت این هلال ماه است.همه نگاه کردند هلالی ندیدند."عمر" جلو رفت دید تار سفید ابروی پیرمرد پایین افتاده؛ باعث این خیال شده است و موی ابروی او را راست کرد.چون که مویی کژ شد او را راه زدتا به دعوی لاف دید ماه زد119وقتی یک موی او ناراست شد؛ این ناراستی راهزن او شد.موی کژ چون پرده گردون بودچون همه اجازت کژ شد چون بود؟راست کن اجزات را از راستانسر مکش ای راست رو از آستانمولانا نتیجه می گیرد که ناراستی یک موی انسان را به وادی گمراهی می اندازد. از این رو برای یافتن راه راستی باید از عارفان که جانشان در راستی(تعادل و هارمونی) است آموخت.هم ترازو را ترازو راست کردهم ترازو را ترازو کاست کرد122اگر ترازوی سالم باشد و بقیه ترازوها را با آن بسنجند می توان آنها را میزان کرد.اما اگر همین ترازو خود خراب باشد باعث خراب شدن سایر ترازوها می شود.از این رو ما برای بر طرف کردن کجی های جانمان نیاز به یک ترازوی سالم داریم و دوری از ترازوهای دروغین.رو "اشداء علی الکفار" باشخاک بر دلداری اغیار پاشتا ز غیرت از تو یاران نسکلند زآنکه آن خاران عدو این گلندآنانی که خورشید حقیقت را نمی بینند و تنها در خواسته های خویش به سر می برند (کافران)،دشمن گل ایمان و حقیقت بینی تو هستند.از آنها دوری کن تا ترازوی جانت بر میزان حقیقت بایستد.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
user_image
شهرام زندی
۱۳۹۸/۰۹/۱۰ - ۱۷:۰۲:۲۴
موی کژ سپید و گمراه کننده چیزیست که در این سیستم خلقت به هزاران شکل جایگذاری شده است راست کردن اجزا از راستان ، در حقیقت دادن غذای نیکوست به روح انسان اما کافی نیست متاسفانه اکثرا در همین مرحله میمانند و راستان را تبدیل به اغیار میکنند انسانها ؛ آستان ، آستان جانان است بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد کفار در این سخن ، کافران عشقند نه مذهب اغیار ، همه چیز غیر از حق است و بعد ابلیس رو توضیح میده هشدار بسیار مهمی میدهد مولانا که بر سر شطرنج چستست این غراب
user_image
شهرام
۱۴۰۰/۰۱/۰۷ - ۰۲:۲۱:۵۳
با تشکر از جناب دکتر صحافیان که بجای کبری، صغری چیدن ابیات رو ساده و روان تفسیر کردند
user_image
سعید مبارکی
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ - ۱۸:۳۹:۴۸
مولانا در دفتر اول مثنوی در وصف امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌گوید:    تو ترازوی احدخو بوده‌ای / بل زبانه ی هر ترازو بوده‌ای در آنجا هم به «نشان از حق داشتن» و «واجد صفات الهی بودن» ایشان و هم بر این مطلب که ترازوی سنجش صحت ترازوها (تعبیر ظاهری) و اینکه میزان و معیار سنجش اعمال انسانها هستند اشاره می کند. (زبانه ی ترازو، محل دقیق تعیین وزن و عیار درستی و راستی آن است).
user_image
سعید مبارکی
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ - ۱۸:۵۷:۵۱
زانکه فرزین‌بندها داند بسی / که بگیرد در گلویت چون خسی در گلو ماند خس او سال‌ها / چیست آن خس مهر جاه و مال‌ها مال خس باشد چو هست ای بی‌ثبات / در گلویت مانع آب حیات گر برد مالت عدوی پر فنی / رهزنی را برده باشد رهزنی شیطان مکاید فراوانی دارد و بسیار ماهرانه عمل می‌کند. هواهای نفسانی که از جانب شیطان القا می‌شوند، مانند خاری در گلو، مانع رسیدن آب حیات به جان انسان می‌شوند. در بیت ما قبل آخر از «مال» به «خس» در گلو یا همان القای شیطانی تعبیر شد که درواقع راهزن انسان در مسیر رسیدن به حقیقت است. در بیت آخر می‌گوید: اگر مالت را دزد ماهری ببرد، گویا راهزنی (دزد) آمده و راهزن دیگر (مال) را برده است.