مولانا

مولانا

بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود

۱

پادشاهی دو غلام ارزان خرید

با یکی زان دو سخن گفت و شنید

۲

یافتش زیرک‌دل و شیرین جواب

از لب شِکر چه زاید شکرآب

۳

آدمی مخفیست در زیر زبان

این زبان پرده‌ست بر درگاه جان

۴

چونک بادی پرده را در هم کشید

سِرّ صحن خانه شد بر ما پدید

۵

کاندر آن خانه گهر یا گندمست

گنج زر یا جمله مار و کزدمست

۶

یا درو گنجست و ماری بر کران

زانک نبود گنج زر بی پاسبان

۷

بی تامل او سخن گفتی چنان

کز پس پانصد تامل دیگران

۸

گفتیی در باطنش دریاستی

جمله دریا گوهر گویاستی

۹

نور هر گوهر کزو تابان شدی

حق و باطل را ازو فرقان شدی

۱۰

نور فرقان فرق کردی بهر ما

ذره ذره حق و باطل را جدا

۱۱

نور گوهر نور چشم ما شدی

هم سؤال و هم جواب از ما بدی

۱۲

چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه

چون سؤالست این نظر در اشتباه

۱۳

راست گردان چشم را در ماهتاب

تا یکی بینی تو مه را نک جواب

۱۴

فکرتت که کژ مبین نیکو نگر

هست هم نور و شعاع آن گهر

۱۵

هر جوابی کان ز گوش آید بدل

چشم گفت از من شنو آن را بهل

۱۶

گوش دلاله‌ست و چشم اهل وصال

چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال

۱۷

در شنود گوش تبدیل صفات

در عیان دیده‌ها تبدیل ذات

۱۸

ز آتش ار علمت یقین شد از سخن

پختگی جو در یقین منزل مکن

۱۹

تا نسوزی نیست آن عین الیقین

این یقین خواهی در آتش در نشین

۲۰

گوش چون نافذ بود دیده شود

ورنه قل در گوش پیچیده شود

۲۱

این سخن پایان ندارد باز گرد

تا که شه با آن غلامانش چه کرد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 139
مثنوی معنوی ( دفتر اول و دوم ) بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۱۸
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۴۸
مثنوی معنوی ـ ج ۱ و ۲ و ۳ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۲۶۱
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
سعید
۱۳۸۹/۰۸/۱۷ - ۱۲:۱۱:۵۴
مولا علی (ع) : " آدمی نهفته در زیر زبان خویش است "
user_image
لوراس
۱۳۹۳/۰۷/۲۵ - ۰۹:۰۹:۰۵
گنج زر یا جمله مار و کزدمست==== درستش:گنج زر یا جمله مار و کژدمست
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۵/۰۷/۰۸ - ۰۷:۲۶:۲۴
آدمی مخفیست در زیر زبان این زبان پردست بر در گاه جانچونک بادی پرده را در هم کشیدسر صحن خانه شد بر ما پدیدالگو های روان شناختی که مولانا ارائه میدهد . آبشخورش معارف و عرفان و اندیشه های متعالی یک فرهیخته نادر الوجود میباشد.مولانا در این بیت به یک نکته ظریف و بارزی اشاره میکند (زبان یا قوه ناطقه) که تنها بشر صاحب آنست و این زبان همچون آئینه ای درون انسان را به تماشا میگذارد.تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.در دفتر اول مثنوی اولین داستان خلیفه و کنیزک.این زبان کنیز است که ماهوی درد درون او را پیش حکیم حاذق به منصه ظهور میگذارد بطوری که حکیم های قبلی هیچ کدام موفق به شناخت درد کنیزک نبودند.حکیم حاذق در حقیت با استادی و با دیالوگ حکیمانه و خاص خود کلید قفل زبان کنیزک را میسازد و نهایتا در های بسته روحیات او را باز کرده و زوایای مکتوم جان او را شناسایی میکند و درد او را پیدا میکند .که او عاشق زرگری در سمرقند است. این روش پیسیکولوژی در علم روانشناسی مرسوم و از مهمترین شیوه های روان شنا ختی و روان درمانی در حال حاضر نیزهست. بنا بر این برای شناخت افراد و روحیات و اذهان آنها دیالوگ و بکار گیری این شیوه خیلی موثر است روان کاو با استفاده از ابزار زبان ( هم ،زبان خود بعنوان حکیم هم ،زبان طرف مقابل )میتواند هویت شخصیتی وی را تر سیم و ظا هر سازد. و محتوی صندوقچه سر بسته سینه او را بنمایش بگذارد.بعد از زبان که نشانگر شخصیت و هویت نهفته اشخاص هست اعمال و رفتار شخص میباشد.
user_image
محمد
۱۳۹۶/۰۴/۰۱ - ۰۷:۴۱:۴۶
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان که مصرع نخست آن ترجمه این سخن پیامبر (ص) است : المرء مخبوء تحت لسانه
user_image
حمید
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۰۶:۰۰:۰۴
با سلام و ادبدر حاشیه هایی که در ذیل این مطلب آمده سخنی که به پیامبر (ص) نسبت داده شده صحیح نمی باشد و این جمله از حضرت علی (ع) می باشد مرجع آن هم (31 ـ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، چ 1، قم، انتشارات تهذیب، 1379 ه.ش.) ص 660 متن عربی و ص 661 ترجمه آن است. خواهشمند است اصلاح فرمایند. با تشکر
user_image
محمد ابراهیم
۱۳۹۹/۰۴/۱۳ - ۱۳:۳۰:۱۶
سلام تامرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
user_image
حسین
۱۳۹۹/۰۷/۲۵ - ۰۶:۰۶:۳۰
مولوی زبان را راه ورود به جان نمیداند بلکه انرا پرده و پوششی بر درگاه جان میداند. راه ورود به صحن خانه وجود در هم کشیدن و کنار رفتن زبان است. خمش ای بلبل جان ها که غبار است زبان هاکه دل و جان سخن ها نظر یار تو دارد. ساختارهای متفاوتی در مغز مسئول درک زیبایی و عشق (سیستم لیمبیک) و فهم زبان و گویش (قشر ورنیکه و بروکا) هستند. «مغز گویا» برای ایجاد ارتباط و انتقال اطلاعات و مدیریت زندگی اجتماعی انسان تکامل یافته است و لذا قادر به فهم «مغز عاشق» نبوده و نمیتواند ادراکات و یافته های او را بیان کند.
user_image
آینهٔ صفا
۱۴۰۰/۰۱/۲۶ - ۰۷:۳۱:۳۳
چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماهچون سؤالست این نظر در اشتباهراست گردان چشم را در ماهتابتا یکی بینی تو مه را نک جواباحتمالا این دو بیت به واقعه‌ی شق القمر هم اشاره دارد. وقتی کافران از محمد خواستند معجزه‌ای برای اثباتِ حقانیت‌اش ارائه دهد (سوالی اشتباه و از روی شک پرسیدند) محمد ماه را دو نیم کرد تا به آنها نشان دهد شکی که در حقانیت وحدت وجود دارند به همان سان بی پایه و اساس است که کسی با چپ کردنِ چشم‌اش و دوتا دیدنِ ماه آن را دو تا بپندارد! پس همانطور که ما از یکی بودنِ ماه در آسمان مطمئن هستیم، شک و شبهه‌ای هم بر وحدتِ وجود وارد نیست، بلکه شک از کجیِ چشمِ درون می‌آید.
user_image
اسماء جوان
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۱۱:۴۲:۴۲
ای زبان تو بس زیانی مر مرا چون تویی گویا بگویم من تو را. ای زبان هم آتش و هم خرمنی. چند این آتش در این خرمن زنی. در نهان جان از تو افغان میکند. گر چه هر چه گوئیش آن میکند. ای زبان هم گنج بی پایان تویی. ای زبان هم رنج بی درمان تویی. هم صفیر و خدعهٔ مرغان تویی. هم انیس وحشت هجران تویی. این زبان هم سنگ و هم آتش وشست. وانچه بجهد از زبان چون آتش است. سنگ و آن را مزن بر هم گزاف. گه ز روی نقل و گه از روی لاف. زانکه تاریک است و هر سو پنبه زار. در میان پنبه چون باشد شرار.
user_image
سفید
۱۴۰۳/۰۵/۰۸ - ۰۶:۳۴:۵۳
  بی تامل او سخن گفتی چنان کز پس پانصد تامل دیگران!...  
user_image
سفید
۱۴۰۳/۰۵/۰۸ - ۰۶:۳۷:۵۷
  هر جوابی کان ز گوش آید به دل چشم گفت از من شنو آن را بهل   گوش دلاله‌ست و چشم اهل وصال چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال   در شنود گوش تبدیل صفات در عیان دیده‌ها تبدیل ذات   ز آتش ار علمت یقین شد از سخن پختگی جو در یقین منزل مکن   تا نسوزی نیست آن عین الیقین این یقین خواهی در آتش در نشین...