مولانا

مولانا

بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه

۱

این چنین ذالنون مصری را فتاد

کاندرو شور و جنونی نو بزاد

۲

شور چندان شد که تا فوق فلک

می‌رسید از وی جگرها را نمک

۳

هین منه تو شور خود ای شوره‌خاک

پهلوی شور خداوندان پاک

۴

خلق را تاب جنون او نبود

آتش او ریشهاشان می‌ربود

۵

چونک در ریش عوام آتش فتاد

بند کردندش به زندانی نهاد

۶

نیست امکان واکشیدن این لگام

گرچه زین ره تنگ می‌آیند عام

۷

دیده این شاهان ز عامه خوف جان

کین گره کورند و شاهان بی‌نشان

۸

چونک حکم اندر کف رندان بود

لاجرم ذاالنون در زندان بود

۹

یکسواره می‌رود شاه عظیم

دَر کف طفلان چنین دُرّ یتیم

۱۰

دُرّ چِه؟ دریا نهان در قطره‌ای

آفتابی مخفی اندر ذره‌ای

۱۱

آفتابی خویش را ذره نمود

واندک اندک روی خود را بر گشود

۱۲

جملهٔ ذرات در وی محو شد

عالم از وی مست گشت و صحو شد

۱۳

چون قلم در دست غداری بود

بی گمان منصور بر داری بود

۱۴

چون سفیهان‌راست این کار و کیا

لازم آمد یقتلون الانبیا

۱۵

انبیا را گفته قومی راه گم

از سفه انا تطیرنا بکم

۱۶

جهل ترسا بین امان انگیخته

زان خداوندی که گشت آویخته

۱۷

چون بقول اوست مصلوب جهود

پس مرورا امن کی تاند نمود

۱۸

چون دل آن شاه زیشان خون بود

عصمت و انت فیهم چون بود

۱۹

زر خالص را و زرگر را خطر

باشد از قلاب خاین بیشتر

۲۰

یوسفان از رشک زشتان مخفی‌اند

کز عدو خوبان در آتش می‌زیند

۲۱

یوسفان از مکر اخوان در چهند

کز حسد یوسف به گرگان می‌دهند

۲۲

از حسد بر یوسف مصری چِه رفت؟

این حسد اندر کمین گرگیست زفت

۲۳

لاجرم زین گرگ، یعقوب حلیم

داشت بر یوسف، همیشه خوف و بیم

۲۴

گرگ ظاهر گِرد یوسف خود نگشت

این حسد در فعل از گرگان گذشت

۲۵

رحم کرد این گرگ وز عذر لبق

آمده که انا ذهبنا نستبق

۲۶

صد هزاران گرگ را این مکر نیست

عاقبت رسوا شود این گرگ بیست

۲۷

زانک حشر حاسدان روز گزند

بی گمان بر صورت گرگان کنند

۲۸

حشر پر حرص خس مردارخوار

صورت خوکی بود روز شمار

۲۹

زانیان را گند اندام نهان

خمرخواران را بود گند دهان

۳۰

گند مخفی کان به دلها می‌رسید

گشت اندر حشر محسوس و پدید

۳۱

بیشه‌ای آمد وجود آدمی

بر حذر شو زین وجود ار زان دمی

۳۲

در وجود ما هزاران گرگ و خوک

صالح و ناصالح و خوب و خشوک

۳۳

حکم آن خو راست کان غالبترست

چونک زر بیش از مس آمد آن زرست

۳۴

سیرتی کان بر وجودت غالبست

هم بر آن تصویر حشرت واجبست

۳۵

ساعتی گرگی در آید در بشر

ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر

۳۶

می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها

۳۷

بلک خود از آدمی در گاو و خر

می‌رود دانایی و علم و هنر

۳۸

اسپ سُکسُک می‌شود رهوار و رام

خرس بازی می‌کند بُز هم سلام

۳۹

رفت اندر سگ ز آدمیان هوس

تا شبان شد یا شکاری یا حرس

۴۰

در سگ اصحاب خویی زان وفود

رفت تا جویای الله گشته بود

۴۱

هر زمان در سینه نوعی سر کند

گاه دیو و گه ملک گه دام و دد

۴۲

زان عجب بیشه که هر شیر آگهست

تا به دام سینه‌ها پنهان رهست

۴۳

دزدیی کن از درون مرجان جان

ای کم از سگ از درون عارفان

۴۴

چونک دزدی باری آن دُر لطیف

چونک حامل می‌شوی باری شریف

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 149
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۲۷۳
بامشاد لطف آبادی :

نظرات

user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۲:۴۲:۲۷
لبق خوش اخلاق باشد و عذر لبق یعنی پوزشی موجه و مورد قبول
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۲:۴۹:۱۳
میفرماید شخص آزمند و حرام خوار در روز محشر به صورت خوک در می آید و از شرمگاه بد کاران بوی بد و زننده می آید و نیز دهان شراب خواران و آزار دهندگان به گونه مارها و کژدم ها محشور خواهند شد بنابراین هر صفتی بر آدمی چیره شود مناسب با آن صفت در می آییم
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۲۲ - ۰۲:۵۰:۴۳
خشوک اینجا در معنی واقعی به کار نرفته (حرامزاده)و زشت معنی گرفته است
user_image
بی سواد
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۱۵:۵۱:۲۵
آریو برزن ، فراموش مکن که ایشان ' عهد عتیق ' و اناجیل اربعه از بر دارد ، میداند که سوره مریم کجاست . چه کسانی یاوه سرایند ، از بیخ با نامسلمانان دشمنی دارند، و هم در جستجوی کارمندی است که فرمایش هایش را تایید کند
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۷ - ۱۳:۴۴:۴۷
امیر جان حاشیه ات شد 5 سال بعد !
user_image
جلیل Jalilomidi@yahoo.com
۱۳۹۸/۰۵/۰۴ - ۱۶:۰۱:۰۴
این چه ژاژ است و چه کفر است و فشارپنبه‌ای اندر دهان خود فشار
user_image
سیّد محس سعیدزاده
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۲:۱۳:۵۱
ازبیت 1389 تا بیت 1432 دفتر دوم مثنوی که دراین سایت بخش بیست وهفتم عنوان شده دست کم چهار نکته کلیدی ومهم درج گردیده است واینها عبارت انداز: اول-نزاع ابدی وذاتی میان عارف وعامی (وعامی هم شامل هرکسی به جز عارف است؛ولو اعلم علما دهر وافقه فقهای عصرباشد.شامل فیلسوف ومتکلم وامام وخلیفه وسلطان ورجال سیاسی وغره،همه هست.هرچند -که بتعبیر خود این طبقات-جزو خواص اند ولیکن برحسب درجات عوامی  به مقیاس سطح وکف توده،مراتب  بالاتری دارند)ملای رومی درابیات اولیّه این بخش بیست وهفتم به این نزاع وخوفی که ازیکدیگر دارند،تصریح میکند ومیگوید عرفا ازخوف عوام همیشه پنهان شده اند یوسفان ازرشک زشتان مخفی اند کزعدو خوبان درآتش میزیند هرچند که برخی ازآنان قادر نبوده اند برتوسن شور عرفان ومرکب معراج انسانی لگام بزنند ومثل ذوالنون ومنصور به دار ودیوار کشانده شده اند.آتش شورِ جنون آلود ذوالنون ریش عوام رابرمیکند وعوام تصمیم میگیرند که اورابه شکلی بسوزانند.(تمثل به افسانه آتش نمرود وابراهیم). خلق را تاب جنون اونبود آتش او ریشهاشان میربود چونکه درریش عوام آتش فتاد بندکردندش به زندانی نهاد دوم-ازطریق مسبّب یا اثر یامعلول به سبب وموثّر وعلّت پی میبرد وبه ما می آموزد.وقتی منصور اعدام میشود بدانید که حاکم جامعه ومفتی وامام جامعه ورجال علم ودین وسیاست همه موافق قتل او بوده اندوازعرفان هیچ نمیدانسته وعوام محض بوده اند.به قول حافظ: تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسبِ این فضایل حَلّاج بر سرِ دار این نکته خوش سُراید از شافعی نپرسند امثالِ این مسائل امام شافعی موسس فقه شافعیّه،ازاین فضائل هیچ نمیداند وعوام است.به آسانی به قتل منصور اشاره میکند یارضایت میدهد.به این ابیات توجه کنید: چون قلم دردست غدّاری بود  عاقبت منصوربرداری بود چون سفیهان راست این فروکیا لازم آیدیقتلون الانبیا انبیارا گفته قومی،راه گم ازسفه؛انا تتطیّرنا بکم سوم-ملای رومی نیروهای متنوع وگاه متضاد درون جان (ذهن)آدمی را به بیشه زاری تشبیه کرده که هزارن گرگ وخوک وو.درآن گرد آمده هریک درجایی لانه گزیده اند.هیچ کس هم مستثنی نیست. بیشه ای آمد وجودآدمی برحذر شوزین وجود ار زان دمی دروجودما هزاران گرگ وخوک صالح وناصالح وخوب وخشوک حکم آن خورا است کان غالب تراست چون که زر بیش ازمس آمد، آن زر است دروجود ما،اگر صفات انسانی غلبه کند،انسان ایم وگرنه حیوان.بل که به تعبیر قرآن دون مرتبه ترازحیوان.صفات صالح،صفات ناصالح، صفات خوب وصفات زشت،پاک ونجس،طیّب وخبیث،مثل تلخ وشور وشیرین به هم درآمیخته واین نظم تاابد ادامه دارد رگ رگ است این آب شیرین وآب شور   درخلایق؛ میرود تا نفخ صور بنابراین آدم کامل که فقط (صد درصد)صلاح وخوبی وپاکی ..باشد خلق نشده،اصلا.با چنین نگاه نظریّه انسان کامل پوچ ازآب درمی آید؛چنانکه نظریّه عصمت مخدوش ونامعقول جلوه میکند.   چهارم-خیر وصلاح وکینه ومهر وخشم وهرآنچه دردرون فرد فرد ما هست،قابل انتقال به فرد وافراد دیگر ازآدمی وحتی افرادی ازحیوانات است.ملا عقیده دارد ازدل به دل روزن است. میرود ازسینه ها درسینه ها ازره پنهان صلاح وکینه ها بل که خود ازآدمی درگاو وخر میرود دانایی وعلم وهنر این نکته ها ونکات ظریفتر ودقیقتر دیگر این ابیات،چیزی بود که به نصریح واشاره اش می ارزید.